سوال و جواب ها با برچسب توهم دیدن خودت


این برچسب به موضوعاتی اشاره دارد که شامل واقعیت‌های مستبنی بر انحراف یا وهمی بودن تصورات فرد از خودشان می‌شود. این امر بر روی این پلتفرم از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا بحث درباره خودبینی، اعتماد به نفس، اشتباهات شناختی و راهکارهای بهبود خودشناسی را به مخاطبان ارائه می‌دهد. افراد می‌توانند سوالاتی درباره روش‌ها و ابزارهای شناختی برای تشخیص و درمان توهم دیدن خودشان و یا به اشتراک گذاری تجارب شخصی خود در این زمینه مطرح کنند.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره توهم دیدن خودت سوال بپرس!



با سلام.من چند سالی هست ک با ی مشکل دارم دست و پنجه نرم می کنم.اوایل خیلی زیاد جدی نمی گرفتم ولی الان واقعا خسته ام.
مشکل من :
توهمات زیادی بهم دست میده.همش کسی رو توی خودم می بینم.مثلا ب دستام ک نگاه می کنم فکر می کنم دستای کسی دیگست ک تو وجودمه.یا ی شب توی حیاط خونمون داشتم قدم میزدم یکی شبیه خودم رو دیدم ک داره زیر شیر آب توی حیاط دستاشو میشوره.سرمو محکم تو دستام میگیرم.ترس عجیبی میفته تو وجودم.از تاریکی می ترسم.همش دوس دارم تو اون لحظات یکی کمکم کنه تا ازین فکرا بزنم بیرون ولی متاسفانه هیچ کس نمی تونه.خانوادم کاری از دستشون بر نمیاد.توهمات اینجوری خیلی اذیتم میکنه.بی خوابی شدید دارم.این چند شبه تا بلند بلند گریه نکنم آروم نمی گیرم.( این رو هم بگم چیزی مصرف نمی کنم فقط سیگار می کشم )پیشه ی دکتر اعصاب و روان هم رفتم فقط آرامش بخش بهم داده.اما من واقعا نگران و خسته ام.من زندگی سختی رو پشت سر گذاشتم.الان 30 سالمه.فوق لیسانس مدیریت هستم و دارم آژانس کار می کنم . حتی ی کار معمولی هم گیرم نیومده.کسایی ک روی هم رفته پنج تا کلاس هم سواد ندارن چون پارتی داشتن الان رسمی ادارات دولتین.شرایط روحی سختی دارم.از بیکاریم ناراحتم.ازینکه این همه سختی کشیدم.زحمت کشیدم تا مدرکمو بموقع بگیرم تا بتونم ی کار خوب واسه خودم دست و پا کنم . ولی نشد . لطفا کمکم کنید.خواهش می کنم . بهم بگین با این مشخصاتی ک از بیماریم گفتم می تونید بهم اسم بیاریم رو بگید ؟؟؟؟
با سلام.من چند سالی هست ک با ی مشکل دارم دست و پنجه نرم می کنم.اوایل خیلی زیاد جدی نمی گرفتم ولی الان واقعا خسته ام.
مشکل من :
توهمات زیادی بهم دست میده.همش کسی رو توی خودم می بینم.مثلا ب دستام ک نگاه می کنم فکر می کنم دستای کسی دیگست ک تو وجودمه.یا ی شب توی حیاط خونمون داشتم قدم میزدم یکی شبیه خودم رو دیدم ک داره زیر شیر آب توی حیاط دستاشو میشوره.سرمو محکم تو دستام میگیرم.ترس عجیبی میفته تو وجودم.از تاریکی می ترسم.همش دوس دارم تو اون لحظات یکی کمکم کنه تا ازین فکرا بزنم بیرون ولی متاسفانه هیچ کس نمی تونه.خانوادم کاری از دستشون بر نمیاد.توهمات اینجوری خیلی اذیتم میکنه.بی خوابی شدید دارم.این چند شبه تا بلند بلند گریه نکنم آروم نمی گیرم.( این رو هم بگم چیزی مصرف نمی کنم فقط سیگار می کشم )پیشه ی دکتر اعصاب و روان هم رفتم فقط آرامش بخش بهم داده.اما من واقعا نگران و خسته ام.من زندگی سختی رو پشت سر گذاشتم.الان 30 سالمه.فوق لیسانس مدیریت هستم و دارم آژانس کار می کنم . حتی ی کار معمولی هم گیرم نیومده.کسایی ک روی هم رفته پنج تا کلاس هم سواد ندارن چون پارتی داشتن الان رسمی ادارات دولتین.شرایط روحی سختی دارم.از بیکاریم ناراحتم.ازینکه این همه سختی کشیدم.زحمت کشیدم تا مدرکمو بموقع بگیرم تا بتونم ی کار خوب واسه خودم دست و پا کنم . ولی نشد . لطفا کمکم کنید.خواهش می کنم . بهم بگین با این مشخصاتی ک از بیماریم گفتم می تونید بهم اسم بیاریم رو بگید ؟؟؟؟


چند سوال تصادفی

سلام.
ممنونم از اینکه اومدین و میخواین کمکم کنین.مشکل خیلی بزرگی دارم.همه چی رو میگم و ازتون میخوام کمکم کنین.

من 5 روز دیگه میشم 19 سال.از سالی که کنکور داشتم یعنی وقتی که 17 سالم بود با گوشیم میرفتم تو چت.گوشی من از اون گوشی ها نبود که نیمباز و یاهو و.. روش نصب بشه.فقط نرم افزار خاص خودش رو داشت که محدود بود.خلاصه من باهاش شبا میرفتم چت و با دخترا حرف میزدم.همش دنبال یه همشهری بودم که آخرم پیدا نکردم.یه روز یه دختری رو پیدا کردم که تو شهر بغلی ما بود.من باهاش دوست شدم.کم کم با هم خوب شدیم.ان از اخلاق من خوشش اومد و طوری شد که بیشتر از نصف روز چت بودیم.رابطه هامون تا یک سال طول کشید .من کلاس های کنکوری خودم رو ول میکردم و میرفتم دیدنش.شد تا 8-9 ماه پیش.کم کم نسبت بهش سرد شدم.اون خیلی عاشقم شد.به مامانش گفت.من انگار نمیدونم دوسش دارم یا.همش بهم میگه تو که تکلیفت با خودت معلوم نیست چرا برام خاطره ساختی.الان حدود 2 سال شده.2-3 بار خواستم ازش جدا بشم ولی دلم به حال گریه کردناش سوخت.گفتم تقصیر منه.نباید زندگیشو خراب میکردم.الان گیر افتادم.

خیلی وقته نمیدونم دوسش دارم یا نه.انگار الکی باهاشم.ولی تو دلم میگم دختر خوبی مثل اون هیچوقت پیدا نمیشه.خیلی نجیب و خوب هست.وقتی ناراحت میشه منم ناراحت میشم.دوست ندارم گریه کنه.قبل ها وقتی گریه میکرد منم گریم میگرفت و با هم گریه میکردیم.ولی الان نمیتونم اونطوری باشم.اون خیلی من رو دوست داره ولی من نمیدونم دوسش دارم یا نه!.میخوام راهنماییم کنین که چطور بفهمم من واقعا میتونم باهاش زندگی کنم یا نه.من دوسش دارم یا نه؟

از نظر اخلاق هم هیچ مشکلی با هم نداریم.

دوست دارم با دختر های دیگه هم دوست بشم ولی با اونا فقط رابطه داشته باشم ولی فقط با این ازدواج کنم.

چند وقتی شده بود که اون از دستم ناراحت میشد به خاطر اینکه میگفت تو اصلا ازم خبر نمیگری.بهم محبت نمیکنی.منم دخترم.نیاز به عاطفه دارم.منم هر کاری میکردم اون انگار فکر میکرد محبت نمیکنم.ولی من همه سعی خودمو برای بهتر حرف زدن باهاش میکردم ولی باز شبا زنگ میزد و گریه میکرد.
شبا همش خوابم میبره.میگه روز که خبر نمیگیری ، شب ها هم که خواب داری ، پس کی وقت منو داری!

خواهش میکنم بهم بگین من چم شده.گیر افتادم بخدا.اون عاشقمه.نمیتونه بدون من زندگی کنه.ولی من هنوز نمیدونم دوسش دارم یا نه.کمکم کنین تورو خدا!!!



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.