سوال و جواب ها با برچسب مشاوره





سلام به همه.۲۵ سالمه ۲ماه از تموم شدن رابطه ام میگذره ، ۹سال با اون اقا دوست بودیم خانواده ها هم در جریان بودن ولی صبر کرده بودیم که جفتمون یکم مستقل تر بشیم بعد ازدواج کنیم. به بهونه ی اینکه دیگه من اونی نیستم که تو میخوای و تو با رفتارات باعث رفتنمی و همه چیز تقصیره توئه رابطه رو تموم کرد‌.در صورتیکه من فقط از بی توجهی ک نسبت به من داشت گله میکردم. الان بعد از گذشت دو ماه هنوزم نتونستم با این قضیه کنار بیام هر روز و هر لحظه فکرم پیش اون ادمه. دیگه هیچ چیز خوشحالم نمیکنه به پوچی و ناامیدی رسیدم. فقط دارم روزا رو میگذرونم ک عمرم زودتر بگذره و تموم بشه .خانوادم از اول مخالف بودن به دلیل پایین بودن سطح اونا نسبت ب خانواده اون اقا ولی من جلوشون وایسادم.الان هنوز خانوادم چیزی در مورد تموم شدن رابطه نمیدونن ، نمیدونم چجوری باید بهشون بگم‌ و چجوری باید با این قضیه کنار بیام.صد در صد وقتی بفهمن فشارای روحیم بیشتر میشه. دیگه نمیدونم چیکار کنم. رسیدم به یک بن بستی که هیچکاری نمیشه کرد
سلام.
ممنونم از اینکه اومدین و میخواین کمکم کنین.مشکل خیلی بزرگی دارم.همه چی رو میگم و ازتون میخوام کمکم کنین.

من 5 روز دیگه میشم 19 سال.از سالی که کنکور داشتم یعنی وقتی که 17 سالم بود با گوشیم میرفتم تو چت.گوشی من از اون گوشی ها نبود که نیمباز و یاهو و.. روش نصب بشه.فقط نرم افزار خاص خودش رو داشت که محدود بود.خلاصه من باهاش شبا میرفتم چت و با دخترا حرف میزدم.همش دنبال یه همشهری بودم که آخرم پیدا نکردم.یه روز یه دختری رو پیدا کردم که تو شهر بغلی ما بود.من باهاش دوست شدم.کم کم با هم خوب شدیم.ان از اخلاق من خوشش اومد و طوری شد که بیشتر از نصف روز چت بودیم.رابطه هامون تا یک سال طول کشید .من کلاس های کنکوری خودم رو ول میکردم و میرفتم دیدنش.شد تا 8-9 ماه پیش.کم کم نسبت بهش سرد شدم.اون خیلی عاشقم شد.به مامانش گفت.من انگار نمیدونم دوسش دارم یا.همش بهم میگه تو که تکلیفت با خودت معلوم نیست چرا برام خاطره ساختی.الان حدود 2 سال شده.2-3 بار خواستم ازش جدا بشم ولی دلم به حال گریه کردناش سوخت.گفتم تقصیر منه.نباید زندگیشو خراب میکردم.الان گیر افتادم.

خیلی وقته نمیدونم دوسش دارم یا نه.انگار الکی باهاشم.ولی تو دلم میگم دختر خوبی مثل اون هیچوقت پیدا نمیشه.خیلی نجیب و خوب هست.وقتی ناراحت میشه منم ناراحت میشم.دوست ندارم گریه کنه.قبل ها وقتی گریه میکرد منم گریم میگرفت و با هم گریه میکردیم.ولی الان نمیتونم اونطوری باشم.اون خیلی من رو دوست داره ولی من نمیدونم دوسش دارم یا نه!.میخوام راهنماییم کنین که چطور بفهمم من واقعا میتونم باهاش زندگی کنم یا نه.من دوسش دارم یا نه؟

از نظر اخلاق هم هیچ مشکلی با هم نداریم.

دوست دارم با دختر های دیگه هم دوست بشم ولی با اونا فقط رابطه داشته باشم ولی فقط با این ازدواج کنم.

چند وقتی شده بود که اون از دستم ناراحت میشد به خاطر اینکه میگفت تو اصلا ازم خبر نمیگری.بهم محبت نمیکنی.منم دخترم.نیاز به عاطفه دارم.منم هر کاری میکردم اون انگار فکر میکرد محبت نمیکنم.ولی من همه سعی خودمو برای بهتر حرف زدن باهاش میکردم ولی باز شبا زنگ میزد و گریه میکرد.
شبا همش خوابم میبره.میگه روز که خبر نمیگیری ، شب ها هم که خواب داری ، پس کی وقت منو داری!

خواهش میکنم بهم بگین من چم شده.گیر افتادم بخدا.اون عاشقمه.نمیتونه بدون من زندگی کنه.ولی من هنوز نمیدونم دوسش دارم یا نه.کمکم کنین تورو خدا!!!
سلام من دختری هستم 22 ساله و مجرد. خانواده مذهبی ندارم اما خودم با این که محجبه نیستم ولی مقید به خوندن نماز هستم. اما از لحاظ جنسی به شدت داغم. به طوری که گاها مجبور به خود ارضایی میشم. اما الان به شدت دوست دارم ازدواج کنم.مدت یک ماهه با یک آقایی آشنا شدم که با خانواده ام هم آشناشون کردم. و ایشون گفتن که قصد ازدواج دارن. قرار بود بیان خواستگاری اما ایشون مدام به من شک میکردن و موبایلم رو چک میکردن و... تا اینکه رابطشونو با من به هم زدن. الان دوباره پیام داده که میخواد برگرده . اولا متوجه شدم که با یک خانوم دیگه در حد تلفنی در رابطع بوده . البته میگه اصلا جدی نیست. البته تجربه ثابت کرده دروغگو نیست. اما سوال من: الن یه موضوعیو مطرح کرده که اینجوی بخواد ازدواج کنه مجبور به سین جیم میشه و اذیت میشه. واسه همین گفت یه مدت فقط دوست باشیم. من هم قبول کردم اما... ایشون میگه به رابطه ی عادی راضی نیست و دوست داره با هم تماس فیزیکی و معاشقه داشته باشیم تا آرامش بگیره و راحت تصمیم بگیره. البته رابطه نمیخواد ولی.... از یه ور واقعا دوسش دارم و نمیخوام از دستش بدم از یه ور حس میکنم اگه اینکارو بکنم ممکنه ازم خسته شه. چیکار کنم؟
سلام من پسری 13 ساله هستم من با دختری در یک جشن دوست شدم و خیلی همدیگرو دوست داریم یعنی دیوونه همدیگه ایم ما تقریبا یک ماه با هم دوست بودیم!
اون قبل از اینکه با من دوست بشه با یه پسر دیگه ای دوست بود که اون پسر وقتی اون دختر منو ول کرد قرس خورد و به بیمارستان رفت و دوست دخترم وقتی اینو فهمید با من قهر کرد و ولم کرد و با من جوری رفتار میکرد که اصلا من وجود نداشتم! بعد یک ماه دیدم فایده نداره و بر نمیگرده خواستم خود کشی کنم! خواستم خودمو دار بزنم و این کارم کردم ولی همین که نفسم داشت بند میومد و چشمم سیاهی میرفت داداش بزرگم اومد و تنابو از گلوم دراورد منو به بیمارستان برد و از رو بد شانسی زنده موندم و الان چهار ماهه که حتی ندیدمش شمارشم دارم ولی نمیدونم چی بهش بگم و از این که دوباره ببینمش و منو ول کنه میترسم من الان بخواتره اون مشکله قلبی پیدا کردم ولی هنوز اونو دوست دارم و نمیخوام از دست بدمش لطفا لطفا به منه بد بخت کمک کنید اگه انصاف دارید راهنماییم کنید نزارید سکته کنم هر روز گریه میکنم هر روز به فکره اونم چند بار خواستم رگمو بزنم ولی دیدم مرامشو ندارم و نمیتونم:( کمکککککک


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.