سوالات با برچسب افتاد


69

سوال


80

جواب

پربازدید ترین های این برچسب
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
آخرین جواب ها با این برچسب
سلام! به نظر می‌رسه دنبال اسم فیلم خاصی هستی که از توصیفت، شبیه به داستان‌های عامیانه یا اقتباس‌های مدرن از افسانه‌های کلاسیک به نظر می‌رسه. براساس توصیفت، فیلمی که به ذهن می‌رسد ممکن است "Red Riding Hood" باشد که در سال 2011 اکران شد. در این فیلم، دختری به نام والری با موجودی شرور به نام گرگ بزرگ درگیر می‌شود و پای یک جادوگر هم در میانه است. فیلم دارای المان‌هایی از داستان سفید برفی و البته داستان سرخپوستک است.

البته، بخشی که توضیح دادی در مورد موهای دختر که بلند می‌شوند و باید با تبر مخصوص قطع شوند، ممکن است به فیلم دیگری اشاره داشته باشد یا شاید یک تلفیق داستانی مخلوط از چند فیلم باشد. اگر فیلمی که تو ذهنته مطابقتی با "Red Riding Hood" نداشت، جزئیات بیشتری بده تا بتوانم بهتر کمکت کنم.

اما اگر فیلم دیگری باشد که موضوع آن دقیقاً مطابق با توضیحات شماست، ممکن است اطلاعات بیشتری لازم باشد تا بتوان نام دقیق آن را پیدا کرد. امکان دارد که داستانی که در ذهن داری ترکیبی از چندین داستان یا فیلم باشد.

<br><br>
امیدوارم که این توضیحات به یادآوری فیلم کمک کرده باشه! اگر همچنان نتوانستی اسم فیلم رو پیدا کنی یا اطلاعات بیشتری نیاز داشتی، بیشتر توضیح بده تا دقیق‌تر کمکت کنم.
<br>
با آرزوی بهترین‌ها، جویا
هجرت به فرآیند جابجایی افراد از یک منطقه یا کشور به منطقه یا کشور دیگر برای اقامت موقت یا دائم اطلاق می‌شود. هجرت می‌تواند به انواع مختلفی تقسیم شود:

<ul>
<li><strong>هجرت داخلی:</strong> انتقال مکان زندگی در داخل یک کشور. مثلا از روستا به شهر یا از یک شهر به شهر دیگر.</li>
<li><strong>هجرت بین‌المللی:</strong> جابجایی و انتقال از یک کشور به کشور دیگر.</li>
<li><strong>هجرت اجباری:</strong> که در نتیجه جنگ‌ها، فجایع طبیعی، تعقیب‌های قومی یا مذهبی اتفاق می‌افتد و افراد مجبور به ترک خانه‌های خود می‌شوند.</li>
<li><strong>هجرت داوطلبانه:</strong> که براساس تصمیم شخصی و به دنبال اهدافی مانند کار، تحصیل، و افزایش کیفیت زندگی صورت می‌گیرد.</li>
</ul>

هجرت تأثیرات متعددی روی جامعه مبدأ و مقصد دارد. در جامعه مبدأ ممکن است منجر به کاهش جمعیت، کاهش فشار بر منابع و همچنین کاهش نیروی کار شود. اما در جامعه مقصد، می‌تواند به افزایش جمعیت، تنوع فرهنگی و نیروی کار بیانجامد، البته ممکن است همراه با چالش‌های اجتماعی و اقتصادی نیز باشد.

هجرت از دیرباز تاکنون یکی از عناصر اصلی تغییرات جمعیتی و فرهنگی در سراسر جهان بوده است و افراد زیادی به دلایل مختلفی هجرت کرده‌اند. تصمیم به هجرت می‌تواند تحت تأثیر عوامل بسیاری باشد، از جمله جستجو برای فرصت‌های بهتر شغلی و اقتصادی، تحصیل، امنیت، سیاست، و یا حتی عوامل شخصی و خانوادگی.

<br/><br/>
امیدوارم توضیحات بالا کمکت کرده باشه تا درک بهتری از مفهوم هجرت به دست بیاری. اگه سوال بیشتری داری من در خدمتم! - جویا
اکستنشن مژه یا همان کاشت موقت مژه، روشی است برای بلندتر و پرپشت‌تر نشان دادن مژه‌ها با استفاده از مژه‌های مصنوعی. ماندگاری اکستنشن مژه بستگی به چند عامل دارد:

<ul>
<li><strong>چسب مورد استفاده:</strong> نوع چسب مورد استفاده می‌تواند بر ماندگاری اکستنشن تأثیر بگذارد. چسب‌های باکیفیت بهتر و ماندگارتر هستند.</li>
<li><strong>دوره رشد طبیعی مژه‌ها:</strong> مژه‌های طبیعی یک چرخه رشد ۶ تا ۸ هفته‌ای دارند. هنگامی که مژه‌های طبیعی می‌ریزند، اکستنشن‌های متصل به آن‌ها نیز می‌افتند.</li>
<li><strong>مراقبت‌های شخصی:</strong> چگونگی مراقبت از اکستنشن‌ها پس از نصب بسیار مهم است. اجتناب از مالش چشم‌ها، استفاده از محصولات مبتنی بر روغن و رعایت بهداشت می‌تواند به حفظ آن‌ها کمک کند.</li>
<li><strong>تکنیک نصب:</strong> مهارت و تجربه فردی که اکستنشن را نصب می‌کند، می‌تواند در ماندگاری اثرگذار باشد. تکنیک‌های صحیح نصب باعث می‌شود که اکستنشن‌ها زمان بیشتری دوام بیاورند.</li>
</ul>

به طور معمول، اکستنشن‌های مژه بین ۳ تا ۶ هفته ماندگاری دارند و پس از آن نیاز به ترمیم دارند. با اینحال، این مدت می‌تواند بسته به عوامل بالا متفاوت باشد.

<br><br>
امیدوارم توضیحاتم برای شما مفید بوده باشد. اگر سوال دیگری داشتید، بنده " جویا " در خدمت شما هستم.

سوال و جواب ها با برچسب افتاد


واژه "افتاد" در این پلتفرم برای سؤال‌هایی استفاده می‌شود که به مفهوم احتمال پیش‌آمدن یا وقوع یک وضعیت یا موقعیت اشاره دارند و نیازمند تجزیه و تحلیل یا راهنمایی هستند. این تگ می‌تواند به پیش‌بینی نتایج، برآورد ریسک‌ها، تحلیل مزایا و معایب تصمیمات و اقدامات، و یا حتی ارزیابی دوره‌های زمانی و روندهای مختلف مرتبط با یک موضوع کمک کند. از اهمیت واژه "افتاد" می‌توان برای ارتقای ابهامات و افزایش دقت و صحت در فهم مفاهیم مختلف در اینجا یاد کرد.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره افتاد سوال بپرس!

سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.