جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

ادبیات_معنی شعر

معنی شعرهای زیر چیست؟با تمرکز روی افعال بایستن.در هر بیت یکی از افعال بایستن وجود داره که میخام ببینم چطوری ترجمه میشه.
الف) آن کس که نباید بر ما زودتر آید/تو دیر تر آیی بر ما زانکه ببایی
ب) تو اکنون پادشایی جست بایی/کجا جز پادشایی را نشایی
پ) ببایستم همی مرگ تو دیدن/به پیری زهر هجرانت چشیدن
ت)چرا این راه را بازی شمردن/چرا سازی که بایستت نکردی
ث) چه بایستت ز پیش من برفتن/گه رفتن نوا از من گرفتن
ج) نبایستی تو گفتارش شنیدن/چو بشنیدی به پیشم ناوریدن
چ ) که شهرو این چرا بایست کردن/زن شه را بدیگر کس سپردن
ح) مرا رفت بایست کردم درنگ / مرا بود با او سر پر ز جنگ
خ) ترا گر بدی فر و رای درست / ز البرز شاهی نبایست جست
د) پدر آن دلیر گرانمایه گرد
ز ننگ اندران انجمن خاک خورد
که لهراسب را شاه بایست خواند
وزو در جهان نام شاهی براند



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

3


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

3 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



1903
477
3327

solmazj

«ببايستي»: همه­ي مفهوم صيغه­ ي ببايست را در بر دارد به اضافه ­ي «ي» شرط.يعني بعد از اگر و ديگر حروف شرط و يا در جواب جمله­ ي شرطي مي­آيد. مثال:

گر نه از بهر عدوي تو ببايستي همي فخر تو از روي گيتي برگرفتي نام عار



«بايستي» اين صيغه دو مورد استفاده دارد: يکي در معني استمرار در زمان گذشته . – ديگر متضمن معني شرط است .

و فرق اين دو آن است که در ومرد اولي مي­گويد وقوع اين فعل در زمان ماضي پيوسته لازم بوده است.مثال:

نبايستي که ما به مصيبت آمده بوديمي

هرچه بايستي؛ بخريدي

در مورد دوم-مفهوم شرط- اين نکته را در بر دارد که اگر­چه وقوع فعل ضرورت داشته واقع نشده است. مثال:

مرا بر عاشقان ملکت ز دست شاه بايستي که تا من از رهِ حکمت بدادي داد آفاقش

تو اول زمين بوسه دادي سه جاي نبايستي آخر زدن دست و پاي
0
امتیاز


1903
477
3327

solmazj

گاهي در مفرد مخاطب به جاي (ت) ضمير فاعلي (ي) مي­آيد:

نبايستي تو گفتارش شنيدن چو بشنيدن به پيشم ناوريدن

گاهي در غايب، ضمير مفعولي حذف مي­شود:

که شهرو اين چرا بايست کردن؟ زن شَه را به ديگر کس سپردن



گاهي «بايست » غير شخصي است و مراد از آن وقوع و يا اجراي فعلي در زمان ماضي لازم بوده است. و فاعل آن را مجهول کرده يا گوينده اظهار تجاهل مي­کند.

مثال:

دل من بستدي و باز­کشيدي دل خويش دل ز من بي­ گنهي باز نبايست کشيد.



«ببايست»: در همان معني و مورد صيغه­ ي بايست به کار مي­رود جز آن­که در اين ساخت ظاهراً تأکيدي هست. مثال:

چنين گفت با رزم زن بارمان که آورد پيشت سرم را زمان

ببايست ماندن که خود روزگار همي کرد با جان تو کارزار
0
امتیاز


1903
477
3327

solmazj

«بايستن» به معناي لازم بودن و ضرورت داشتن و مورد احتياج بودن است.
در زبان فارسي دري فعل بايستن به همين معاني فوق به کار رفته است. اما صيغه­ هاي صرفي ديگري از آن استعمال شده است.

«بايست» صيغه­ ي غير شخصي است و لزوم چيزي يا وقوع فعلي را در زمان گذشته بيان مي­کند.

به بربط چو بايست برساخت رود برآورد مازندراني سرود

(يعني چنانکه لازم و سزاوار بود. )

هرگاه ضرورت اقدام به فعلي براي کسي بيان شود فاعل آن نسبت به فعلِ بايستن مفعول قرار مي­گيرد. يعني او را لازم است که چنان کند. در اين صورت ضماير مفعولي (م-ت-ش) به آخر فعل غير شخصي افزوده مي­شود. مثال:

ببايستم همي مرگ تو ديدن به پيري زهر هجرانت چشيدن

چرا اين راه را بازي شمردي چرا سازي که بايستت نکردي؟
چه بايستت ز پيش من برفتن؟ گهِ رفتن نوا از من گرفتن


0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


17500 امتیاز هدیه بهترین جواب




















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.