سوال و جواب ها با برچسب من اخم میکنه





من آدمی هستم که به نظر دیگران در مور خودم خیلی اهمیت میدم.همش دوست دارم توجه هرکسی رو که در اطرافم هست جلب کنم. ممکنه بگید کمبود عاطفی دارم ولی اصلا اینطور نیست.خانوادم از هر نظر به من توجه میکنن. شایدم همین توجه زیاد باعث شده که تا یک نفر به من اخم میکنه یا باهام سرسنگین رفتار میکنه، همش در اخلاق و رفتاری که با اون فرد داشتم، دنبال یه اشتباه بگردم. طرز رفتار اون آدم رو با یه فرد دیگه«مثلا دوستم» مقایسه کنم. اینکه دوستم چه رفتاری داشته که باعث جلب توجه اون فرد شده. اشتباه برداشت نکنید من اصلا دنبال جلب توجه جنس مخالف نیستم که هیچ، اصلا به نظر پسرا در مورد اخلاقم توجه نمیکنم . نه اینکه انتقاد پذیر نباشم، نه. اگه انتقاد یه پسر سازنده باشه و حق با اون باشه، سعی میکنم خودمو درست کنم ولی اگه بیجا باشه اهمیت نمیدم.ولی در مورد دخترا«خصوصـــــــــا دوستام» اگه مثلا یکی از همکلاسی هام بهم بگه " خیلی مغروری" ممکنه در ظاهر بگم همینه که هست، ولی اگه ببینم رفتاراش باهام سرد شده سعی میکنم بیشتر بهش محبت کنم. حتی بعضی اوقات به دوست صمیمیمم حسودیم میشه.اینکه اون چیکار میکنه که نظر یکی از دبیرامون رو جلب میکنه یا همه بچه های کلاس باهاش مهربونن و بهش اهمیت میدن. منم سعی میکنم مثل اون باشم.فقط وقتی که از یه خصلت اون شخص بدم بیاد، سعی نمیکنم اون خصوصیت رو داشته باشم..........لطفا کمکم کنید.....جواب های مسخره هم نگید جدیه.
من آدمی هستم که به نظر دیگران در مور خودم خیلی اهمیت میدم.همش دوست دارم توجه هرکسی رو که در اطرافم هست جلب کنم. ممکنه بگید کمبود عاطفی دارم ولی اصلا اینطور نیست.خانوادم از هر نظر به من توجه میکنن. شایدم همین توجه زیاد باعث شده که تا یک نفر به من اخم میکنه یا باهام سرسنگین رفتار میکنه، همش در اخلاق و رفتاری که با اون فرد داشتم، دنبال یه اشتباه بگردم. طرز رفتار اون آدم رو با یه فرد دیگه«مثلا دوستم» مقایسه کنم. اینکه دوستم چه رفتاری داشته که باعث جلب توجه اون فرد شده. اشتباه برداشت نکنید من اصلا دنبال جلب توجه جنس مخالف نیستم که هیچ، اصلا به نظر پسرا در مورد اخلاقم توجه نمیکنم . نه اینکه انتقاد پذیر نباشم، نه. اگه انتقاد یه پسر سازنده باشه و حق با اون باشه، سعی میکنم خودمو درست کنم ولی اگه بیجا باشه اهمیت نمیدم.ولی در مورد دخترا«خصوصـــــــــا دوستام» اگه مثلا یکی از همکلاسی هام بهم بگه " خیلی مغروری" ممکنه در ظاهر بگم همینه که هست، ولی اگه ببینم رفتاراش باهام سرد شده سعی میکنم بیشتر بهش محبت کنم. حتی بعضی اوقات به دوست صمیمیمم حسودیم میشه.اینکه اون چیکار میکنه که نظر یکی از دبیرامون رو جلب میکنه یا همه بچه های کلاس باهاش مهربونن و بهش اهمیت میدن. منم سعی میکنم مثل اون باشم.فقط وقتی که از یه خصلت اون شخص بدم بیاد، سعی نمیکنم اون خصوصیت رو داشته باشم..........لطفا کمکم کنید.....جواب های مسخره هم نگید جدیه.


چند سوال تصادفی

سلام.
بنده دختر خانمی هستم 27 ساله. قبلا یک بار نامزدی کرده ام ( عقد موقت ) به مدت 6 ماه. اما به خاطر مشکلات زیاد بهم خورد. دخالت خانواده ها، کم سن و سال بودن پسر، رفتارهای بی ادبانه و فحش هایی که میداد، شناخت کم من نسبت به مردها، مشکلات فرهنگی، و اینکه ایشون و خانواده شون پول دختر واسشون خیلی مهم بود و عروس هاشون رو به خاطر پول انتخاب می کردند. حدود 10 ماه پیش ما صیغه را باطل کردیم.
اما حالا برای من یک خواستگار آمده است. ایشان از من حدود 10 سال بزرگتر هستند.قبلا هم عقد کردند اما بهم خورده. خودشان می گویند علاقه ای به ان دختر خانم نداشتند و انتخاب خودشان نبوده و به خاطر خانواده شان عقد کردند. ایشان شنبه آمدند به خواستگاری من و بسیار هم شور و انرژی داشتند و علاقه داشتند که ما بعد از جلسه ی اول که آشنایی بود و صحبت هم همان شب کردیم دوباره ادامه دهیم. شماره من را هم فردا صبح آن روز از مادرم گرفتند و ما چند روزی باهم صحبت کردیم. پریشب هم با همدیگر ملاقات داشتیم. و بعد از اینکه صحبت کردیم و من را می خواستند برسانند به منزل ما امدند و مادر و بعد پدرم با ایشون سر صحبت را باز کردند. مثلا در مورد شناخت همدیگر، و چقدر به نتیجه رسیده ایم و البته مهریه و .... ایشان یکدفعه گفتند ما هنوز همدیگر را درست نمیشناسیم و هنوز برای این مسایل زود است. و پس از آن دیگر تمایلی به صحبت و پیام نداشتند. حتی چند باری من خودم مجبور شدم به ایشان پیام دهم و ببینم که آیا دیگر تمایلی به ادامه دارند یا نه. و ایشان فقط گفتند چند روزی بهشان فرصت دهم تا بعدا صحبت کنیم. به نظرم دیگر تمایلی به ادامه ندارند. اما نمیدانم چرا وقتی من می گویم ما با هم متفاوت هستیم و بهتر است دیگر رابطه تمام شود می گویند فعلا فرصت دهم به ایشان. نمیدانم اگر من را می خواهند پس چرا اینقدر سرد هستند. حتی دیگر زنگ هم نمیزنند. و اگر من را نمی خواهند پس چرا نمی گذارند دیگر تمامش کنیم. احساس میکنم با خودشان خیلی درگیر هستند. خصوصیات ایشان را اگر بخواهم به طور دقیق بگویم : ایشان یک پایشان در کربلاست. و یک پای دیگرشان در سواحل کشورهای برون مرزی که زنان و مردان با لباس زیر فقط هستند. در ایران مشروب نمی خورند. اما در خارج مشروب می خورند. نمی دانند از زندگی چه می خواهند و نمی دانند اصلا کجا باید زندگی کنند. من محجبه هستم. ایشان از حجاب و چادر من خوششان می آید. به من در صحبت هایشان گفته بودند بعدا حجابت را خودت انتخاب کن که چطور باشد. اما پریشب جلوی پدرو مادرم گفتند خارج که میرویم دوست دارم زنم روسری نپوشد. بعد فردای ان روز که به ایشان پیام دادم و گفتم من نمی توانم در خارج روسری نپوشم. گفتند من هم نگفتم که شما حجاب نداشته باش. انتخاب با خودت هست. در صورتی که جلوی خانواده ام گفت دوست دارم زنم روسری نپوشد. حتی اسم یکی از دوستانش هم آورد که زنش در خارج حجابش را برنداشته و انها جدا شده اند. از طرفی پای پیاده از نجف تا کربلا را میرود و به قول خودش آنقدر به خودش فشار می اورد و پشت سرهم راه می رود تا سریع تر برسد که کف پاهایش تاول میزند. اما وقتی به خارج سفر میکند توی کاباره ها میرود و نگاه رقص زنان نیمه برهنه میکند. تکلیفش با خودش روشن نیست. خانواده شان کاملا مذهبی اما دوستانشان روبط آزادی دارند. تا سال 91 نمازش تماما پابرجا بوده است. و مدتی نامرتب می خوانده. دوباره زمستان پارسال سروقت و مرتب می خوانده. دوباره امسال نمیخواند. حس میکنم با خودش درگیر است. وقتی امروز گفتم دنیای من و شما با هم متفاوت هست. چیزی نگفت. وقتی دیدم جواب پیامم را نداد گفتم پس حالا که جواب نمی دهید دیگر بهتر است تمام کنیم. اما ایشون گفتند ما قرار شد بهم فرصت بدهیم چرا به خاطر یک پیام جواب ندادن همه چیز را خراب کنیم. نمیدانم واقعا من را می خواهد یا نه. دوست جنس مخالف زیاد داشته. به خانم ها دست میدهد. اما من یک دختر محجبه هستم و پایبند اصول و اعتقاداتی هستم. اصلا دوست ندارم شوهرم را محدود کنم بعدا و به او بگویم این کار را بکن یا نه. اما حس میکنم بعداها این رفتارهای ایشان را هم نمی توانم بپذیرم. نمیدانم چرا الان حاضر به گفتگو نیستند و نمی آیند سریع تر تکلیف خودمان را روشن کنیم. راحت صحبت کنیم و بدانیم که آیا وافعا می توانیم با هم کناربیاییم بعداها. به نظر شما چکار کنم. صبر کنم یا نه. می ترسم که اگر صبر کنم ، به ایشان وابسته تر شوم و بعدا نتوانم ایشان را فراموش کنم. حس میکنم خودشان هنوز تکلیف آینده و چگونگی زندگی خودشان را نمیدانند. برای امام حسین مشکی می پوشند. خرج سفر خانواده های نیازمندی که نمی توانند بروند مشهد را داده اند. اما در مقابل، چنین جاهای نامناسبی هم قدم می گذارند. البته حس میکنم صحبت های من راجب به مسائل مذهبی و خدا و شیاطین و پیامبران روی ایشان کمی تاثیر گذاشته و برای همین می خواهند خودشان را پیدا کنند. هر چند که راست و حسینی نمی گویند چه در دلشان و ذهنشان می گذرد. و به چه دلیل زمان می خواهند. حتی تماس نمی گیرند تا بیشتر صحبت کنیم راجب به خصوصیاتمان. از دیگران شنیده ام که گویا پسر سخت گیری هستند در ازدواج. و جاهای مختلف زیادی رفتند خواستگاری اما پسند نکرده اند. نمیدانم چکار کنم و واقعا گیج شده ام. لطفا شما بگویید چه کنم. ممنونم



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.