یسال ازدواج کردم شوهرم تاپانزده سالگی ولایتشون جنوب بودن دوروبرپرفامیل همش دورهم شاد بعداومدن سمت تهران فقط عیدها میرن ولایت فامیل پرجمعیت دورهمی رقص وشادی شوهرم سی سالشه یسال کوچکترازمنه مادرشوهرم میگه پسرش مدلش اصلاحرف نمیزنه تواتاقش دربسته بوده همش براش غذامیبردن .مادرشوهرم سی وپنج سال بزرگترازپسرش هست پدرشوهرم چهل وپنج سال بزرگترازشوهرم هست .من دوست دارم همسرم بمن ابرازعلاقه زبانی عملی کنه بغل بوس نوازش دوست دارم متوجه وبفکر مریضی شادی غم نیازهای زنش باشه نیست درحدمعقول .درخصوص خریدام لباسم آرایشم همراهی کنه باشه درکنارم نظربده بهم که اصلااینکارو نمیکنه یادوست دارم ازهرجا گذشته حال آینده کار بچی فکرمیکنه خاطره یکم صحبت کنه بشناسم شوهرمو اطرافیانش کین خاطراتش چیه چی بهش گذشته تابه این سن یاگذشته هیچ نگه امروز چکارکرده چه برنامه ای برای بعدداره وبگه من میگم بشخصه بهش حتی براش توضیح میدم اسمس زنگی دارم چکاردارم میکنم که فکرش مشغول ناراحت این نباشه شوهرم سوالم کنم جواب نمیده یاباغربداخلاقی یکلمه میگه دوست دارم بدونم دغدغه اش اعتقادش علاقه اش چیه الان خوشحال غمگین ولی شوهرم ازسرکارمیاد گوشی و لب تاب دست میگیره مشغول دنیای مجازی وسریال وفیلم و مباحث سیاسی دوس داره میشه ودرهمون حال میخوابه همش همین روال یکلمه حرف نمیزنه باهام منم درودیوارونگاه میکنم میرم سمت گوشیم یکم فعلا هم هشت ماه بیکارشدم توخونه ام سرکارم قبل میرفتم یاالانم مجددبایدبرم غروب میومدم یابیام خونه دوست دارم من همسرم هردوباروی خوش حرف بزنیم باهم بپزیم بشوریم بخندیم تلویزیون فیلم حرف یاهرسرگرمی داشته باشیم اینجوری زندگی کابوس برام ازش خواستم خیلی تغییرایجادنشد

سلام.۲۵ سال سن دارم و فرزند دوم و دختر اول خانواده هستم.کارشناسی ارشدمو تموم کردم. پسر عموم وقتی ۲۰ سالم بود به خاستگاری من اومد و چون من اصلا ازش خوشم نمیومد بهش جواب رد دادم.اون حتا مدرک سیکل هم نگرفته و ۲۹ سال داره.بخاطر جواب رد من همه خانواده ناراحت شدن و بابام با من قهر کرد.دو سال بعد دوباره اومدن خاستگاری و من از ترس بهش جواب مثبت دادم ب امید اینکه بتونم دوسش داشته باشم ولی دوسش نداشتم اصلا نمیخاستم باهاش حرف بزنم تا کم کم یکم وضع بهتر شد.اون میرخه خارج از کشور کار میکنه زیاد نمیدیدمش و اینجوری راحت تر بودم در ظول ۱ سال نامزدی فقط ۱ بار اومد و دیدمش میخاشت بره هی سفارش میکرد ارایش نکن و …من اگه کلاس یا سرگرمی میخاستم برم اجازه نمیداد. تا اینکه من کنکور دادم و ارشد قبول شدم گفت من دوست ندارم بخونی منم هر کار کردک راضی نشد تا اینکه من ب حرفش گوش ندادم و رفتم دانشگاه(عقد نکرده بئدیم) رابطمون قطع شد من چون ظاهر خوبی دارم خاستکارای زیادی داشتم ولی به همشون جواب رد دادم. بعد از ۱ سال و نیم باز اومدن خاستگاری و من هرچی گفتم نمیخام بابام راضی نشد بابام حتا باهام حرف نمیزد تا اینکه من بدون فکر باز قبول کردم و سریع از ترس عقدم کردن.ما عقد کردیم ولی بازم علاقه ای بین ما نیس یعنی من دوسش ندارم. الان ۱ ساله ک عقد کردیم اون بازم اینجا نیس و چند وقت یبار میاد اینحا.اون منو دوس داشت ولی من نمیخامش. از اخلاقش خوشم نمیاد تیپ و قیافشو دوس ندارم حتا خوشم نمیاد عکسشو نشون دوستام بدم.من هیچ حرفی ندارم که با اون بزنم درکم نمیکنه انگار با ی پیرمرد 60 ساله هستم تا شوهرو نمیتونم هیچکدوم حرفامو بهش بزنم .هر از گاهی با پسرای همکلاسیم حرف میزدم در مورد خیلی چیزا بحث میکنیم ولی با شوهرم این حرفارو نمیزنم.چون اون خیلی غیرتیه خیلی قدیمی فکر میکنه نمتونم باهاش بحث کنم.الانم من میتونم با شرط معدل برم دکتری بخونم استادم همش تشویقم میکنه ک دکترا بخونم یا برم خارج از کشور ولی اون همش مسخرم میکنه مدرکمو مسخره میکنه و میگه من نمیخام من نمیخام درس بخونی نمیخام کار کنی هر چی بهش میگم قبول نمیکنه.میگه میخام زندگی کنیم از نظر اون زندگی کردن یعنی بشینی تو خونه و خونه داری و بچه داری کنی.من نمتونم اینجوری زندگی کنم من نمتونم تو خونه بشینم من جز دانشجوهای خوب بودم نمتونم مث بقیه زنا تو خونه بشینم و از زندگیم راضی باشم من توقعاتم بالاتره.هر وقت عصبانی میشه داد میزنه به من میگه ت هیچی نمیفهمی.ب من گیر میده ارایش نکن بیرون نرو.باشگاه نمیذاره من برم تا این حد.میگه چون شوهرتم باید حرفامو گوش کنی منم گفتم همه چی باید دوطرفه باشه ن اینکه فقط من حرفاتو گوش کنم.البته اخلاقای خوب هم داره ولی من دوسش ندارم و خیلی هم حساسم و زود ناراحت میشم.به نظر شما چکار کنم؟ خودمم خسته شئم .چند ساله دارم زجر میکشم و فقط گریه میکنم دوس دارم بمیرم تا از این وضعیت راحت شم.همیشه هم میگه چن ساله منو علاف خودت کردی ولی من نکردم.همش تقصیر خانواده ها بوده.کمکم کنید



جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

شوهرم بددهن و دست بزن داره

با سلام
من خانم متاهل 27 ساله دارای یک پسر سه سال و نیمه و شش سال و نیمه که ازدواج کردم من و شوهرم علاوه بر مخالفتهای زیاد خانواده ام بعد از شش سال کشمکش با هم ازدواج کردیم با هم پسر دایی دختر عمه هستیم خواهر شوهرم زن برادرمه ، متاسفانه شوهرم آدم خیلی عصبی است سر هر چیز کوچیکی که مخالف حرف خودش باشه دعوا راه میندازه با اینکه اون موقع منو خیلی دوست داشت ولی حالا فحش و ناسزا میگه به خانواده ام فحش میده دست بزن داره و هیچ موقع هم حاضر نیست معذرت خواهی کنه و همیشه میگه تو شروع کردی تو مقصری منم همیشه به خاطر پسرم که روحیه ش خراب نشه میرم برای معذرت خواهی چه اون مقصر باشه چه من ولی به این راحتی ها هم حاضر نیست کوتاه بیاد اگر هم تا نصفه روز باهاش کاری نداشته باشم شروع میکه به فحش دادن و کتک کاری شیش ساله دارم تحمل میکنم به خاطر آبروم به خاطر پسرم من نفسم به پسرم بنده از این وضعیت هم خسته شدم خانواده ام فکر میکنن ما هنوز مثل اون سالای قبل از ازدواج که هر کاری میکردیم به هم برسیم عاشق همیم هنوز هم با همه این فحش ها و کتک ها دوسش دارم از اینکه دیگه کنارم نباشه حس بدی پیدا میکنم



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

1


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

1 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



18550
9812
63764

Guest

خواهرم متاسفانه منهم اینشرایط وتجربه‌ کردم.چون متوجه شدم این فضااثرمنفیش رو پسرم بیشتره ترجیح دادم تمومش کنم تا حداقل بچه م لطمه کمتری بخوره(خیلی هم برام سخته بگم شماهم راه منو انتخاب کن)ولی باید تصمیم اساسی و درست رو وقت مناسب گرفت.
لازم نیست بگم چه راها و...تا شاید اصلاح بشه و اخلاقی که زندگی واز زندان بدتر کرده رو کنار بذاره...هزار تاسف که اگرهم تصمیمی میشد بیشتراز عمر حباب آب عمر نداشت!
خواهرم هر راهی و هر کاری که واسط نجات زندگیت میخوای بکنی فقط سریع و قاطع .عرض کردم زمان منتظرمن وشما نمیشه ! ۴روز دیگه بچه ت پشت لبش سبز شده ودیگه کاری غیر سوختن و ساختن نیست!
بگرد،ببین چکسی میتونه رؤش تاثیر بذاره !؟ ازش کمک بخواه .قایم کردن هرچی زندگی ازخانواده هم حّد داره
...پس لطفا پاشو و اقدامی درست انجام یده...
بهترینها رو ازخالق هستی براتون آرزو دارم
0
امتیاز
guest : دوست من اول برخودت مسلط باش سعی کن باشناختی که دارید ازش کمتر برخورد پیدا کنید بیشتر بهش برس واز خاطرات گذشته بگو واز یاد اوری ان لذت میبری ازش تعریف کنید وخوبیها وحسنهایش را بگویید .از قانون اما در گفتن عیبها استفاده کنید. یعنی :انچه که قبل اما میگویید در ضمیر ناخوداگاه میماند ولی انچه بعد اما میگو - 20 مرداد ماه 1399
guest : وازضمیر خوداگاهتان پاک میشود وانچه بعد اما میگویید در یاد میماند.پس ابتدا از عیوبش بگویید واز تاثیر ان بربچه ها وبعد اما من خیلی دوستت دارم نمیخواهم ناراحت بشی - 20 مرداد ماه 1399




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان
     
























پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.