جستجوی سوال
متن سوال:

گروه مربوط به سوال:

خودتان سوال بپرسید!
همچنین می توانید با تکمیل فرم عضویت ، ازین پس سوال های خود را در سامانه ثبت کنید تا کارشناسان و سایر کاربران به آنها پاسخ دهند.

مشاهده سوال ها بر حسب گروه آنها

به منظور انتخاب دقیق تر، دامنه سوال را محدودتر نمایید، اگر تنها گروه اصلی را انتخاب کرده باشید، تمامی سوال های موجود در این گروه به نمایش در خواهد آمد.
پیشنهاد می شود حتما گروه تخصصی تر را برگزینید.

گروه سوال را انتخاب نمایید:
گروه تخصصی تر را برگزینید:
تعداد جواب برای نمایش در هر صفحه:

بهترین اعمالی که میتوان برای خشنودی همسر انچام داد
بهترین عملی که برای خوشحال کردن همسرتان می کنید چیه ؟
ویژگی های عزاداری های سنتی در جامع مدرن امروز چیست؟
ویژگی های عزاداری های سنتی در جامع مدرن امروز چیست؟
چند روش ابرازعلاقه به فرزندان
چند روش ابرازعلاقه به فرزندان را بیان کنید؟
چرا كودكان افسرده مي شوند ؟
چرا كودكان افسرده مي شوند ؟
انــــواع رفتــــارهاي ناسازگارانه کودکان
رفتــــارهاي ناسازگارانه کودکان را شرح دهید
كــــودكان بيش فعـــال و كمبـــود توجه
كــــودكان بيش فعـــال و كمبـــود توجه چگونه کودکانی هستند؟
كــــودكان اختلال سلــــوك
كــــودكان اختلال سلــــوك چگونه اند
علل و انگيــــزه هاي ناسازگاري فــــــرزندان
علل و انگيــــزه هاي ناسازگاري فــــــرزندان چیست؟
چگونه با رفتــــارهاي ناسازگارانه فـــــرزندان برخورد كنيم ؟
چگونه با رفتــــارهاي ناسازگارانه فـــــرزندان برخورد كنيم ؟
چگونه به زندگی خود معنویت ببخشیم
چگونه به زندگی خود معنویت بخشیم
چرا اینقدر سفتیم
چرا عاطفه ها کم شده
اسانس چیست
اسانس چیست؟
با خسيسي همسرمان چه کنيم ؟
خانم ها با خسيسي همسرشان چه کنند؟
آداب در محضر پدر و مادر
در محضر پدر و مادر چگونه باشیم
چگونه فرزندان شجاعي تربيت كنيم؟
چگونه فرزندان شجاعي تربيت كنيم؟
ضرورت شناخت اسباب بازي هاي كودكان
ضرورت شناخت اسباب بازي هاي كودكان چیست؟
خواص مواد غذائی:کاکائو
خواص مواد غذائی:کاکائو را بنویسید
خواص مواد غذائی:لیمو ترش
خواص مواد غذائی:لیمو ترش را بیان کنید
چرا قبل از ازدواج خون طرفین را آزمايش مي كنند؟
چرا قبل از ازدواج خون طرفین را آزمايش مي كنند؟
مکانیزم گردش زمین
چرا زمین گرده؟
نحوه ارضای خوب یک خانم
چطوری یک خانوم به خوبی ارضا کنیم
لبخند ارادی در نوزادان
از چه سنی لبخند نوزاد ارادیه؟
راهکارهای برای افزایش نزدیکی با همسر
چه راهکارهای برای افزایش نزدیکی با همسر میدانید ؟
فاصله ماه تا زمین
فاصله ماه تا زمین
علت بور شدن موی انسان از لحاظ ژنتیکی
علت بور شدن موی انسان از لحاظ ژنتیکی چیست ؟
چگونه می‌توان به یک پدر که چند سال در یک اتاق محبوس شده، کمک کرد؟
پدری که چند سال در اتاق محبوس می‌شود
کاهش فکرهای ناراحت کننده در شب
چطور شب به یاد فکر های ناراحت کننده نیفتم؟
مقابله با اذیت های خواهر کوچکتر و کنترل عصبانیت
چطور با اذیت های خواهر کوچکترم مقابله کنم و زود عصبانی نشم؟
عدم موفقیت در تلاش‌ها
چرا تلاش های من به ثمر نمیشینه ؟
راهکار برای برخورد با فرزندان لجباز و حرف گوش نکن
با فرزندان لز و حرف گوش نکن چگونه برخورد کنیم ؟
راهکارهای فهمیدن کاری که با شماره تلفن شما انجام شده است
فهمیدن کاری که با شماره تلفن شما انجام شده است
افزایش قدرت ریسک پذیری
قدرت ریسک پذیری ندارم
چرا فکر کردن به اول و آخر دنیا امکانپذیر نیست؟
چرا فکر کردن به اول و آخر دنیا امکانپذیر نیست ؟
روش های اضافه کردن و ادامه دادن به یک عادت جدید
چگونه می توانم یک عادت جدید را به زندگی خود اضافه کنم آن را ادامه دهم؟
روش های جلوگیری از یخ زدن پله های خانه در زمستان
چطور از یخ زدن پله های خونه در زمستان های سرد جلوگیری کنم؟
بهترین کولر هوا
بهترین کولر هوا کدام است؟
چرا ماه بعضی شبا بزرگتر به نظر میاد
چرا در بعضی شبها ماه بزرگتر به نظر می‌رسد؟
پیامرسان های محبوب در کره جنوبی
کره ای ها از چه پامرسان هایی استفاده میکنند؟
علت پرخوری، سد و پرخوابی چیست؟
علت پرخوری، سد و پرخوابی چیست؟
قد کشیدن در دختران و راهکارهای افزایش قد بچه‌ها
قد کشیدن در دختران تا چه سنی ادامه دارد؟ و راهکار برای افزایش قد بچه‌ها
خطرات رفتن به سایت دارک وب
آیا رفتن به سایت دارک وب خطرناک است؟
کاتالیا
کاتالیا کجاست
روش کار کوزه برای خنک نگه داشتن آب
کوزه چگونه آب را خنک نگه می‌دارد
راه‌های خنک نگهدان آب در کوزه
کوزه چگونه سبب خنک نگهداشتن آب می‌شود؟
سوالات درس ۴ علوم هفتم
چند تا نمونه سوال از درس ۴ علوم هفتم
کشوری با بیشترین جمعیت
کدام کشور بیشترین جمعیت را دارد؟
داستان دختری که به نامزدش در روسپی کمک میکند
دختری که برای کمک به نامزدش در روسپی خانه کار میکند
راهکارهای بهبود وضعیت خود
من چیکار کنم
مفهوم مجردی
مجردی یعنی چه؟
راهنمایی برای انتخاب مقصد سفر
باید کجا برم راهنماییم کن
تعطیلات رسمی در امریکا
تعطیلات رسمی در امریکا
روش تحقق شهر اسلامی ایرانی
روش تحقق شهر اسلامی ایرانی
زمان تسدیس افتاب با سیاره مشتری در سال 1402
زمان تسدیس افتاب با سیاره مشتری در سال 1402
توضیح درباره بینی انسان
توضیح درباره بینی انسان
کد پستی شهرک ۲۱۶ دریافت نمی‌شود
ته در یه شهرک هست اسمش گفتن کد ۲۱۶ ولی میزنم نمیاد
بازنگری بر برنامه روزانه و راهنمایی برای شروع نوشتن اهداف
میخواهم برنامه روزانه داشته باشم. چطور باید شروع کنم به نوشتن اهداف و برنامه ریزی؟
رابطه همسایگی و سواستفاده از یکدیگر
زن و مردی که همسایه هم میشن اما از هم سواستفاده میکنند
اخلاق شخصی من
من چه اخلاقی دارم
حمله مغول به ایران
حمله مغول به ایران
یه پیشنهاد و توصیه عالی برای زندگی
یک توصیه عالی برای زندگیم بگو
تاثیرگذار بودن در زندگی
تاثیرگذار بودن در زندگی
بهترین کاری که میتونم بکنم چیه؟
بهترین کاری که میتونم بکنم چیه؟
خستگی از آدم‌ها
از آدم‌ها خسته شدم؟
فراموشی‌های روزمره و علت آن
چیزی که همیشه فراموش می‌کنم چیست؟
راهکارهای مقابله با احساسات منفی
میخوام بمیررم
چگونگی تصمیم‌گیری سریع و موثر
روش‌های تصمیم‌گیری سریع و درست در زندگی روزمره
مردگی ناگهانی افرادی که مدتی در یک شهر زندگی می‌کنند
مردهایی که چندسال در یک شهر زندگی می‌کنند ولی ناگهان به شهر دیگری منتقل می‌شوند
رابطه پسری به نام مارک با زن ۴۰ ساله در حموم
اسم پسره مارک هست و تو رابطه به زن ۴۰ ساله تو حموم شروع میشه
مفهوم کمیت زمان
کمیت زمان چیست؟
پوشیدن در مکان‌هایی که همه لخت هستند
زنی که وارد یک ساحلی می‌شود که همه لخت هستند
چرا در شب‌ها خواب بد می‌بینیم؟
چرا شب ها خواب بد میبینیم
آیا ما باید از اشباح بترسیم؟
ما باید از اشباح بترسیم؟
علاقه پسر به کشیدن و ظاهر شدن از کمد
پسره هر چی میکشه تو کمد ظاهر میشه
چگونه خستگی پس از یک روز سخت را رفع کنیم؟
روش‌هایی برای رفع خستگی پس از یک روز سخت و طولانی
چگونه با احساس عدم پیشرفت در زندگی مقابله کنیم؟
به نظرم زندگی خیلی سخته . هر چی یاد میگیرم باز هم انگار هیچی بلد نیستم
چگونه قد بلندتر شویم؟
چه قرصی بخورم که قدم بلندتربشه
مرد شجاع کره ای که بچه فلج ها را در مترو نجات می دهد
یک مرد کره ای به جرات جان چند بچه فلج را در مترو نجات می دهد
کشورهایی با جمعیت کم
کدام کشور جمعیت کمی دارد
راه‌های دستیابی به خوشبختی
چطوری خوشبخت بشم
آیا با شروع کار از هم اکنون می‌توان به اتمام رساندن آن امیدوار بود؟
از الان شروع کنم میرسم
فیلم هندی قدیمی با داستان تصادف دو قطار و پیدا شدن بچه بعد از سال‌ها
فیلم هندی قدیمی که در جریان تصادف دو قطار به هم بچه تو اب میافته و گم میشه بعد سالها پیدا میشه
آینده و ابهامات آن
آینده چه میشود؟
چگونه برای آینده برنامه‌ریزی کنیم
آینده من چه میشه
فیلم هندی هیجان انگیز: طلا ها را می‌دزدند و به آن‌ها ماشین می‌سازند برای خارج کردن
فیلم هندی طلا ها رو میدزدن و بهاش ماشین میسازن واس خارج کردت
چرا زمان در خواب سریع تر می گذرد؟
چرا هنگامی که میخوابیم زمان سریع تر میگذرد ؟
آشنایی با استان البرز
به استان البرز آشنایی داری؟
توضیح درباره عشق
عشق چیه
راه‌های مقابله با خستگی مزمن و افزایش سطح انرژی
خسته شدمم
پیشنهاد فیلم هندی درباره بزرگ کردن بچه
فیلم هندی درباره بزرگ کردن بچه
فیلم های سینمایی کره ایی مثبت هجده سال
فیلم سینمایی کره ایی مثبت هجده معرفی کن
داستان دختری که به خانه مادربزرگش می‌رفت و در شیرینی فروشی کار می‌کرد
داستان در مورد یک دختره که به خانه مادربزرگش می‌رفت و در شیرینی فروشی کار می‌کرد
پیشنهادات برای گذراندن ده روز در خانه
خانم تا ده روز تو خونه میخواد نگه داره
خستگی از روزمرگی و راه‌های غلبه بر آن
من از دنیام خستم همچی تکراریه
بازی‌های مناسب برای کودکان ۰ تا ۶ ماه
بازی های مورد علاقه بچه های ۰ تا ۶ ماهتون چیاست؟
فیلم سینمایی هندی تاریخی
فیلم سینمایی هندی تاریخی
فیلم هندی دختر بچه برانمایش مدرسه و ماجراهای مشابه
درباره فیلم هندی دختر بچه برانمایش مدرسه و ماجراهایی که در آن رخ می‌دهد
ایده‌های برنامه‌ریزی شب جمعه
شب جمعه چه برنامه‌ای را می‌توانم داشته باشم؟
دوبرابر نمی‌دانستند برادرند - فیلم هندی
فیلم هندی که دوبرابر نمی‌دانستند برادرند
راهنمای تمیز کردن اتاق در ۱۰ دقیقه
چگونه اتاقم را توی ۱۰ دقیقه تمیز کنم
بازدید از قبر داداش بعد از درگذشت
دیروز داداشم از دنیا رفت. منم دلم میخواد برم پیشش
علت تولد و چرخه زندگی انسان
ما چرا متولد میشویم
مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
پیشنهاداتی درباره مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
پیشنهادات درباره مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
پیشنهادات مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
فیلم هندی با داستان دختری که به روستا می‌رود و در عروسی دوستش عاشق پسر عمه عروس می‌شود
فیلم هندی با داستان دختری که به روستا می‌رود و در عروسی دوستش عاشق پسر عمه عروس می‌شود
راه های درست استفاده از سوخت و انرژی های فسیلی
راه های درست استفاده از سوخت و انرژی های فسیلی
فیلم ترکیه ای پسری که در دانشگاه کار می‌کنه و عاشق دختره پولدار
فیلم پسری که در دانشگاه کار می‌کنه و عاشق دختره پولدار
جاهای دیدنی قشم
جاهای دیدنی قشم
مراقبت از خود و دوستان در فصل زمستان
برای مراقبت از خود و دوستانم در فصل زمستان
داستان کوتاه پیشرفتهای کشور ایران
داستان کوتاه درباره پیشرفتهایی که کشور ایران داشته
عرق کشمش
عرق کشمش چیست؟
روش های زودتر بیدار شدن صبح
روش های برای زودتر بیدار شدن صبح
چگونه احترام دیگران را جلب کنیم؟
چجوری همه به من احترام بگذارند
آیا باید به قرار ملاقات امروز بروم؟
امرو اچم بو سر قرار
درخواست راهنمایی در مورد موقعیت‌های اجتماعی و افزایش اعتماد به نفس
دختر چاق کلاس که همه مسخرش میکنند و میوفته زمین ولی بسر خوشکل کلاس میاد و بلندش میکنه و آشق دختره میشه
عامل موفقیت در تمام جنبه های زندگی و روابط فردی و اجتماعی و اقتصاد و فرهنگ
عامل موفقیت در تمام جنبه های زندگی روابط فردی و اجتماعی اقتصاد و فرهنگ چیست
فیلمی که آدمها بازی کامپیوتری را به صورت واقعی بازی کنند
فیلمی که آدمها بازی کامپیوتری را به صورت واقعی بازی کنند
راضی کردن پدر و مادر به هدف‌های خود
چگونه پدر و مادرمون رو راضی کنیم برامون؟
فیلم هندی قدیمی با داستان پسری که پس از مریض شدن پدر از خانه بیرون می‌رود
فیلم هندی قدیمی که پسر بعد از اینکه پدرش پیر و مریض میشه از خونه میندازه بیرون
تقویت خودارزیابی
ججوری خود را ارزیابی کنم ؟
راهنمایی برای داشتن یک رابطه عاشقانه و پایدار
راهنمایی برای داشتن یک رابطه عاشقانه و پایدار
دید و بازدیدهای نوروزی در گذشته و امروز
درباره دید و بازدیدهای نوروزی در گذشته و امروز
فیلمی با موضوع فرار یک زوج از دست داعشی ها با استفاده از موتورسیکلت
فیلمی ک یه زن شوهر با موتور میخوان از دست داعشی ها فرار کنن رد میشن از پیششون ولی مرده تیر میخوره
وسیله گرم کردن خانه ها در گذشته، امروز و فردا
سه بند درباره وسیله ی گرم کردن خانه ها در گذشته، امروز و فردا
فیلم کره ای سال 2010 با داستان زندگی یک زن جوان و روحش در بدن یک زن خانه دار با دو بچه
فیلم کره ای که محصول سال 2010 است و در آن یک زن جوان در یک تصادف به هوش می آید و روحش در بدن یک زن خانه دار با دو بچه حبس می شود
مساحت دایره
مساحت دایره چیست؟
فیلم هندی با داستان یک دختر مشکل روانی
فیلم هندی که یک دختر مشکل روانی داشت و از رنگ میترسید
فرایند تجزیه جسم پرنده پس از مرگ
پرنده ای که میمیرد چند روز بعد خاک میشود
اهمیت و کاربردهای اینترنت
اینترنت چند است
فیلم‌های سینمایی مشابه به چهار قهرمان
چند تا فیلم سینمایی مثل چهار قهرمان
مکان آزمایشگاه سنگ و گوهرشناسی پاسارگاد
آزمایشگاه سنگ و گوهرشناسی پاسارگاد در کدام شهر است؟
راهکارهای کاهش کهیر گرمایی
برای کاهش کهیر گرمایی باید چکار کنم
افزایش ایمنی خانه در برابر سقوط درخت
چطور میشه خونه رو در برابر سقوط درخت مقاوم کرد؟
راهنمای تبدیل شدن به آدم صالح
چگونه میتوانم در زندگی آدم صالح باشم
فیلم‌های پیشنهادی برای تماشای دوستان دبیرستانی
فیلم 5 دوست قدیمی به یاد دوران دبیرستان با هم باشند
آهنگ های پخش شده در رستوران مهمت در سریال پایتخت پنج
تمامی آهنگ های پخش شده در رستوران مهمت در سریال پایتخت پنج رو بگو
راهنمایی برای برخورد با دزدی در خانه
جویا کمکم کنید ، دزد وارد خونه ام شده است ، جویا کمک
تزیین دیوار خانه با عکس آسمان و بادبادک قرمز
دیوار خانه عکس آسمان و بادبادک قرمز دارد
محصولات مراقبت پوست برای کودکان 10 تا 12 ساله
چند لوازم مخصول مراقبت پوستی برای سن 10 تا 12 سال
تعداد انسان‌های زنده بر روی کره زمین
چند نفر آدم روی کره زمین زندگی میکنن؟
وجود زامبی‌ها در کره زمین
چند تا زامبی داخل کره زمین وجود داره؟
استفاده از فرمولاسیون‌های شیمیایی در زندگی روزمره
می‌توان از فرمولاسیون‌های شیمیایی در زندگی روزمره استفاده کرد؟
کشورهای برتر برای زندگی بهتر
چه کشوری در جهان برای رفاه و زندگی بهتر است
راهکار‌های بهبود خواب شبانه
سلام من شبا زود خوابم نمیبره چیکار کنم
راه‌های داشتن یک زندگی شادتر
چجوری زندگی شاد تری داشته باشم؟
زندگی نامه بازیگر و خواننده چا اون وو
زندگی نامه کامل بازیگره کره جنوبی چا اون وو را میخوام
راه‌های ایجاد معجزه در زندگی
چگونه میشه یه معجزه توی زندگیم داشته باشم
ازدواج
با عرض سلام و خسته نباشید یه راهنمایی از شما میخواستم من یک دختر 18ساله هستم من باید یه مدت برای پروژم یه اداره میرفتم عاشق یکی از کارمندای اونجا شدم معلوم بود اونم از من خوشش میاد ولی ازم خواستگاری نکرد دیگه هم نمیبینمش الان 1 ساله هر چی دعا میکنم خدا اونو همسر ایندم قرار بده هنوز دعام مستجاب نشده من قبلا نماز نمیخوندم حجابمو رعایت نمیکردم غیبت میکردم ولی برای رسیدن به اون اقا یه دفعه متحول شدم بخاطر اینکه خدا دعامو مستجاب کنه نمازمو اول وقت میخونم حجابمو رعایت میکنم غیبت نمیکنم خیلی افسرده شدم اصلا اون اقا از ذهنم بیرون نمیره اصلا نمیتونم به این فکر کنم کسی بجز من همسر اونه ادرسشم از محل کارش پیدا کردم هر چند وقت یه بار میرم جلو درشون خونشونو میبینم بدترم میشم شمارشم دارم ولی میترسم بهش زنگ بزنم خدا خوشش نیاد دعامو مستجاب نکنه دیگه دوست ندارم با خانوادم برم بیرون هر وقت میرم بیرون دورو برم را نگاه میکنم ببینم او را میبینم یا نه دوست دارم یه همدم داشته باشم اهل دوست و رفیقم زیاد نیستم به نظر شما همسر هرکس پیشانی نوشتشه و نمیتوان تغییر داد یا نه؟ خواهشا نگید فراموشش کن اصلا نمیتونم،تو رو خدا راهنماییم کنید خیلی دعام کنید.ممنون
مشکل سختی دارم
عاشق یه آقایی بودم بی خبر گذاشت ورفت البته اونم منو میخواست ولی مادرش نگذاشت راه ما رو بست که به هم نرسیم چهار سال و هشت ماهه الان . سه روز پیش فهمیدم با دختر خالش ازدواج کرده . خودش نمیخواسته مادرش مجبورش کرده چون دخترخالش دختر نبود و زن شده بود برای همین نمیخواستش ولی برای حفظ آبرو سکوت کرد و راضی به ازدواج شد باهاش
من خیلی حالم بده شبا تا صبح بیدارم و گریه میکنم صبح ها بلند میشم یهو میزنم زیر گریه اصلا دست خودم نیست الانم پنج روزه که لب به آب و غذا نزدم از گلوم پایین نمیره
اونا هم میخوان جدا بشن میدونم که بر میگرده بهم ولی من روانی میشم چه برگرده چه برنگرده من عاشقش بودم نمیتونم قبول کنم که زنی دیگه بدنشو دیده نمیتونم دارم زجر میکشم دارم میسوزم از بس با مشت زدم به قلبم قلبم داره تیر میکشه اگه روزی بیاد باید از اول برای من متولد بشه من دارم میمیرم جونم بالا اومد خدا ازشون نگذره منو بدبخت کردن فقط خودشو خراب کرد الان بعد پنج ماه میخواد جدا بشه چرا منو بازی داد چرا
من اعصاب ندارم شدید افسرده ام میخوام خودمو بکشم تحمل ندارم فکرش راحتم نمیذاره جلو چشمامه روحم در عذابه وجدانم ناراحته دارم زجر میکشم
بهترین روش رابطه جنسی برای بردن لذت بیشتر
چه روشی بهترین روش برای لذت بردن هر دو طرف در روابط جنسی است؟
مشکل مسکن قبل از زندگی
با سلام :
من و همسرم 2 سالی هست با هم عقد کرده ایم زمان عقد همسر بنده از بنده امضا گرفته حق مسکن با ایشان است ، لذا برای زندگی بنده باید راهی شهر تهران شوم و خودم در تبریز زندگی می کنم و با همسرم فایملی دختر عمه و پسر دایی داریم در طول این 2 سال هم من گفتم اگر شرایط کاری و زندگی در تهران محیا نشد نمی توان ریسک کنم و بیام تهران و همان طور هم شد لذا همسر بنده کمی حرف شنوی در دهان مادر و پدر و .. دارد بعد از دو سال همسرم قهر و دعوا که یا باید بیای اگه نیای طلاقم بده ، در صورتی که بنده در شهر خودم ماشین ، خونه ، کار و درآمد کافی دارم بدون هیچ دغدغه ای خلاصه همسرم بهانه می کند که فقط در کنار مادرش باشد نه چیز دیگری به نظر شما بنده چیکار کنم ؟ و در ضمن بنده قول هم داده ام هر وقت دلتنگ خانواده ات شدی خودم میبرم هر وفت خواستی میام دنبالت . آقا تورو خدا به دادم برسید گرچه میدان واقعا مرا دوست دارد و لج بازی می کند ولی راهی برایم مشخص کنید .
دخترخانوم ها جواب بدهید لطفا
سلام-لطفا دختر خانوم ها جواب بدن-من پسری29ساله هستم-شرایط شغلی و مالی بدی ندارم معلم هستم و حقوقم یک ملیون ودویست ماهیانه هست-اصلا نمیخوام از خودم تعریف کنم اما ناچارم یکسری خصوصیاتم رو شرح بدم-آدم خوش اخلاقی هستم و ساده و بی ریا و صمیمی-اهل بد دهنی و دست بزن و دود و رفیق هم نبوده و نه نیستم-نماز و روزه و قرآن و عبات را هیچ وقت ترک نکرده ام البته اصلا هم خشک مقدس و...نیستم-اهل تفریح و مسافرت البته همراه خانواده و بسیار بسیار خانواده دوست هستم-دست و پا چلفتی و بی عرضه هم نیستم و کارهایی رو که یک مرد باید بتونه برای خانوادش انجام بده به خوبی از پسش بر میام از نقاشی ساختمان و تعمیرات گرفته تا فرش شستن و...وکلا به کارعلاقه دارم....در کل خیلی بی ریا و مستقیم عرض میکنم که در خودم به لحاظ اخلاقی و شخصیتی موردی نمیبینم که چندان قابل ذکر باشه....از نظر جسمی و سلامتی و چاقی و لاغری و زشتی و خوشقیافه بودن مشکل خاصی ندارم-تنها یک مسئله هست که هرجا خواستگاری میرم تا قبل اینکه اونو مطرح کنم همه چی خوب پیش میره اما بعدش.....اونم اینه که من در روستا معلمی میکنم -تا2سال پیش تهران بودم بعد به خاطر علاقه ای که به محیط روستا داشتم اومدم اینجا-خودم و پدر و مادرم هم تهرانی هستیم-منزلم هم در روستا تمام امکانات شهری رو داره با یک حیاط200متری باصفا-من چون تو تهران زندگی کردم ترجیح میدم از همونجا زن بگیرم ...اما متاسفانه کسی قبول نمیکنه آن هم تنها و تنها به همین دلیل-حتی یکبار دخترخانومی که خواستگاریشون رفته بودم به من گفت که عاشقم شده و شب ها خواب نداره و...اما به خاطر همین قضیه همه چی رو به هم زد..حالا میخوام از دخترها بپرسم آیا شما هم همین نظر رو دارید؟دلیل رفتار اودخترها چی بوده؟آیا شما حاضرید در همچین موقعیتی تن به همچین ازدواجی بدید؟آیا زندگی در روستا اینقر سخت به نظر میاد؟من حتی حاضر شدم همه جوره کاری کنم دلش برای خونواده تنگ نشه ....متشکرم لطفا جواب بدید
رابطه با دختر
پسری هستم ١٧ ساله که میخوام برای کنکور درس بخونم
٣ ماهه با دختری دوستم که ٢ سال از من کوچکتر است
از همه نظر همدیگرو قبول داریم و واقعا عاشق همیم
ولی تنها مشکلمون این است که این دختر قبل من از پسری درخواست دوستی داشته ولی بخاطر ناز های احمقانه(طبق گفته ی خودش) در حالیکه عاشق اون بوده قبول نکرده و پسره هم که ی سال دوستی معمولی داشتن و اشنا بودن با هم دیگه درخواستشو مطرح نمیکنه و میره
این پسر تو تیم ملی تکواندو هم هست و تو محل این دختر هم زندگی میکنن
من اصلا نمیتونم با این قضیه که پسری رو دوس داشته کنار بیام
با گذشت سه ماه باز هم یادش هست و ناخوداگاه حرفشو به من میزنه که سبک بشم
و میخوام ولش کنم اما هر بار که باهاش مطرح کردم به شدت ناراحت شد و یک بار هم کارش به بیمارستان کشید
اینم بگم که سه ماه پیش بعد از رفتن اون پسر میخواسته خودکشی کنه که وقتی با من اشنا شده بهم وابسته شده و از این کار پشیمون شده
یعنی منو منجی زندگیش میدونه
دختری هم نیست که سریع وابسته بشه تو لاین با پسرای زیادی چت کرده ولی واقعا از من خوشش اومده و عاشقم شده
ایا اون پسرو فراموش میکنه؟
چقد طول میکشه که عشق اولشو فراموش کنه
شما جای من بودین چی کار میکردین
تو رو خدا کمکم کنید
شوهر عصبی
سلام من دختری 27 ساله هستم که 9 ماهه با پسری 31 ساله عقد کردیم، از اوایل آشنایی گفت من کالا واسه جهزیه نمی خرم منم گفتم خانوادم میگن 2 یا 3 کالا باید پسر بخره حالا گفت اشکال نداره بعدا درستش می کنیم، از ماه اول حقوقامو میگرفت و 100 هزار تومن واسم میذاشت که کمتر پول خرج کنم، گفت باید جمع کنیم لازم میشه چند ماه بعد خونه خریدیم چون وام مسکن داشتیم 3 دانگ 3 دانگ به ناممون شد، منم هر چند وقتی میگم 2تا کالا رو تو باید بخری همش باهام دعوا میکنه که اصلا پولتو به من نده منتم رو من نزار، این دفعه هم وام ازدواجمو میخواد بگیره بازم گفتم اگه واممو نمیگرفتی خودم بقیه جهازمو میخریدم نیازی هم نبود تو بخری بادجور قاطی کردو باهام دعوا افتاد گفت تو آرامشو ازم میگیری طلاقت میدم ی زن دیگه میگیرم، توهم برو تو اون خونه زندگی کن، گفتم این چه حرفیه میزنی گفت دیدی رو اعصاب آدم راه میرن چه حسی داره حالا هم باهام قهره دو روزه زنگ نمیزنه و جوای زنگمو نمیده، تو این 9 ماه هم همش سر هر چیزی دعوا میافته باهامو داد میزنه کلا عصبیه، کارش زیاده تا هر چی میگم عصبی میشه، پدرم نداره باید شبا پیش مادرش بره که تنها نباشه، از این موضوع هم بدم میاد بیشتر از من به مادرش بها میده، نمیدونم با این شوهر چه کنم؟مشکل از منه یا اون نمیدونم، خودمم حساسم زود ناراحت میشم و چهرم عوض میشه نمیتونم خودمو کنترل کنم، مثلا منو پیش خانوادش مسخره میکنه من ناراحت میشم تا شب بهش غر میزنم آخرم اون سرم داد میزنه دعوا میشه..کمکم کنید.
کمک ارتباط دختر پسری
سلام من پسری 13 ساله هستم من با دختری در یک جشن دوست شدم و خیلی همدیگرو دوست داریم یعنی دیوونه همدیگه ایم ما تقریبا یک ماه با هم دوست بودیم!
اون قبل از اینکه با من دوست بشه با یه پسر دیگه ای دوست بود که اون پسر وقتی اون دختر منو ول کرد قرس خورد و به بیمارستان رفت و دوست دخترم وقتی اینو فهمید با من قهر کرد و ولم کرد و با من جوری رفتار میکرد که اصلا من وجود نداشتم! بعد یک ماه دیدم فایده نداره و بر نمیگرده خواستم خود کشی کنم! خواستم خودمو دار بزنم و این کارم کردم ولی همین که نفسم داشت بند میومد و چشمم سیاهی میرفت داداش بزرگم اومد و تنابو از گلوم دراورد منو به بیمارستان برد و از رو بد شانسی زنده موندم و الان چهار ماهه که حتی ندیدمش شمارشم دارم ولی نمیدونم چی بهش بگم و از این که دوباره ببینمش و منو ول کنه میترسم من الان بخواتره اون مشکله قلبی پیدا کردم ولی هنوز اونو دوست دارم و نمیخوام از دست بدمش لطفا لطفا به منه بد بخت کمک کنید اگه انصاف دارید راهنماییم کنید نزارید سکته کنم هر روز گریه میکنم هر روز به فکره اونم چند بار خواستم رگمو بزنم ولی دیدم مرامشو ندارم و نمیتونم:( کمکککککک
ازدواج
به نام خدایی که دوست داشتن را دوست دارد
من 29 سال دارم. فردی مذهبی، ورزشی، اجتماعی ، شوخ طبع و احساساتی هستم . بعد از مدت‌ها به لطف خداوند،تلاش خانواده و دعای دیگران در خارج از کشور برای من کار مهیا شد. برای امر ازدواج به چندین خانواده رفتم از فامیل و آشنا و غریبه. هر کدام که پا پیش می گذاشتیم، بخاطر مسالی از جمله مثبت نبودن خون دو طرف، دوری از محل زندگی خانواده ، محل کار و … ازدواج صورت نمی گرفت و با مشکل بر می خوردم.
این امر من را پیش از پیش نگران و نگرانتر می کرد اما آن را نشان نمیدادم تا اینکه بعد از این همه جستجو و ناامیدی به شخصی که دوست خواهرزادم است وچند بار که ان را در منزل خواهرم دیدم، صحبت آن را کردم. (دختری که از سوی خواهرام و بقیه از تمام خصلتها مورد تایید است) خاطرخواه آن شدم از خانواده خواهش و اصرار کردم با خانواده شخص صحبت کنند. خانواده بنده به دلیل ناهمزبان بودن ممناعت ایجاد کردند . چند وقتی این مساله بین من و خانواده مطرح شد و دائم این را میگفتم ((ایه قرآن مصداق حکایت من است که خدا می فرماید: ما شما را با رنگها و زبانهای مختلف خلق کردیم و شما را در قبائل مختلف قرار دادیم که با همدیگر آشنا شوید، همانا بهترین شما کسی است که با تقوا تر باشد…)(پس ملاک بزرگی و بهتر بودن نزد خدا، تقواست نه رنگ و زبان !!)
پس از کش و قوسهایی، چون خانواده با دختر ارتباط داشتند، مساله و اوضاع من را از کوچک تا بزرگ را به او گفتند ابتدا تلفنی با پدر ایشان صحبت کردم و بعد از مدتی همراه با خانواده به خواستگاری این شخص رفتیم. پس از صحبت با دختر، بله را از آن گرفتم، دل به او بستم. پدر راضی بود اما مادر، مساله دوری دختر از خانواده و در کشور دیگر زندگی کردن را قبول نکرد.
این مساله کمتر از یک هفته طول کشید.. با قبول نکردن مادر ایشان و گرفتن جواب نه، ضربه روحی روانی سنگینی متحمل شدم.
دوباره بعد از آن شخصی به من معرفی شد. جهت آشنایی با آن، رفتم اما این دلشکستگی و دوست داشتن در من بود، با این شخص صحبت کردم و تمام شرایط،حال و روز و اتفاق پیش خودم را گفتم ، علاقه ابتدایی بینمان پیش امد، ایشان قبول کرد و چند روز بعد عقد انجام شد..!!!
یک روز بعد از عقد، به کار برگشتم. همیشه سعی میکردم فکرم را از دختر قبلی خارج کنم همیشه خودم را از این حالت خارج میکردم و با مرور زمان فراموش کنم. تا اینکه روزی با خانم صحبت می کردم و درگیری فکری داشتم، ساکت شدم ادامه صحبت ندادم و خانم از بنده سوال کرد من نیز با صداقت گفتم فکر شخص قبلی من را اذیت میکند.
بخاطر این امر، خانم به مشاوره مراجعه کرد و شرایط من را به مشاور گفت! مشاور با فهمیدن تمام ریز و بم موضوع به خانم گفت که شما باید از هم جدا بشوید اینگونه زندگی کردن سخت و آسیب زننده است. (با اینکه قبلا به او گفته بودم)
از هر طرف غضب پیام ها بر من نازل شد و من را مقصر خطاب کردند!!
خانم پیام داد و گفت:
نمی تونم با تو زندگی کنم
کاش عقد نمیکردیم
نمی تونم با شخصی که دل و روحش جایی دیگه باشد زندگی کنم
نمی توانم با کسی باشم که علاقم به او یکطرفه باشد
نمیتونم با شخصی باشم که تنها جسمش پیش من باشد
و گفت که به من شک دارد!!

با وجود اینکه قبلا گفته بودم اما الان اینگونه شد!!
با شنیدن و خواندن این صحبت ها ، دلشکستگی خودم را نسبت به آن بروز ندادم و همش از مثبت بودن و راضی کردن صحبت میکردم حتی با خانواده خانم تماس و معذرات خواهی کردم
بار دیگر این صحبت و شک کردن به من تکرار شد این صحبتها روز به روز بر من سنگینتر و سنگیتر میشد و دائم مرا چه در خانه و هنگام کار، از لحاظ روحی روانی بر من مشکل ایجاد کرد.
دلشکسته بودم با جدایی خواستن خانم، افسرده شدم امیدم به زندگی از بین رفت و دیگر انگیزه ای به ادامه ندارم. حتی آن علاقه‌ی کوچک که در ابتدا بوجود آمد، از بین رفت و نسبت به حال و زندگی خودم متنفر شدم . از لحاظ روحی نابود و همیشه در حال فکر و فراموشی هستم. از آن وقت با خود صحبت می کنم: کاش آن دختر میشد، دوستش داشتم دل به آن بستم خودم را ………
بعد از گدشت 10 روز ،در خصوص این مساله با خانواده چند بار صحبت کردم و گفتم من همان لحظه جواب ندادم و از روی عصبانیت تصمیم نگرفتم درباره آینده من و نحوه ادامه زندگی خودم با خانمی که اول بسم الله این را بگوید، فکر کردم و الان دارم به شما میگم بنده نمی خواهم با خانم ادامه زندگی بدهم. (قبل از اینکه بزرگتر شود و بعدها پشیمان بشوم، جلوی آن را میگیرم) بعد از چند بار صحبت کردن، با واکنش سخت و عصبی خانواده برخورد کردم. نمی دانم چرا مرد را همیشه مقصر قلمداد می کنند یک عمر زندگی برادر خود را به شناخت یک ماهه خانم فروختند و از آن طرفداری میشود.
آیا ضربه خوردن و آثار روحی و زندگی تنها بر دختر وارد میشود یا مرد نیز بر آن تأثیر دارد؟
اینکه بگویند دختر بیشتر آسیب میبیند درست، پس تکلیف مرد چه میشود؟
نمیدانم اگر کسی قبل از ازدواج با صداقت مسائل خود را به دختر بگوید آیا اشتباه کرده است ؟؟ که بعد از عقد باید اینشکلی با او رفتار شود و جواب بگیرد؟
این تنها 45 روز از زمان عقد گذشته است

خیلی اشتباه کردم خواهشا من را راهنمایی کنید
دوراهی بین منطق و احساس
سلام.خسته نباشید.قضیه من یکم اوژانسی هست از دوستان تقاضا دارم واقعا راهنمایی کنن.۲۴ ساله.یه دوره نامزدی ناموفق داشتم.به صورت توافقی جدا شدیم.با وجود اینکه حدود دوسال از طلاقم میگذره خواستگار های متعددی داشتم و خود نامزد قبلی هم می خواست منو بر گردونه…الان خواستگاری دارم که تحصیلات خوب شغل خوب خونه ماشین داره.زیر نظر خونواده ۳ جلسه صحبت کردیم ۱۲ سال ازم بزرگتره اونم ۵ سال پیش نامزدش رو طلاق داده.از این طرف پسر ۲۲ ساله ای یه ساله منو دانشگاه دیده و با وجود گذشته ام اصرار به ازدواج داره.خونوادش مخافت کردن بازم ادعای عشق کرد .کار و پول و ماشین نداره اما حاضره جونش رو برام بده…واقعا موندم بین عقل و احساس کدوم رو انتخاب کنم.مساله دیگه ام که هست من باکره بودم که جدا شدم اما فکر کردم با رابطه سطحی بکارتم رفته و الان اسم نامزدم هنوز رو شناسنامه هست و قرار طی اقدام قانونی از طریق پزشک قانونی پاک بشه.خودم از ازدواج با پسر ۲۲ ساله می ترسم اینکه روزی روزگاری گذشته مو به روخم بکشه اما عشقش رو همه تضمین می کنن .لطفا توی تصمیمم راهنمایی کنید
همسر ناراضی
با سلام
4 سال پیش با دختر عموم که 3 سال از خودم کوچکتره ازدواج کردم . خانواده جفتمون اراک هستن . من بخاطر کار 8 سال پیش به اصفهان امدم .بعد ازدواج خانمم هم یه کار در اصفهان پیدا کرد. از فردای روز ازدواج اختلاف های ما باهم شروع شد و خانم بنده از هرچیزی شکایت میکرد.از وضعیت مادی .از کارش .از بیخیالی من.از بی توجهی من.مشکلات وقتی به اراک میرفتیم بیشتر میشد .چیزی که من حس میکردم این بود که کاملا قصد قطع رابطه با خانواده من رو داره.چون هر وقت بحث خانواده من میشد یا مهمونمون میکردن یا مهمون میشدن خانم شدیدا به هم میریخت و هر وقت دلیل رو ازش میپرسیدم یه بهونه هایی که چندان منطقی نبود یا برای من اثبات شده نبود.مثلا اینکه به من میگفت که مادر بنده بحث جهیزیه دختر فلانی و مطرح کرده،پس قصد کوچک کردن من رو داره یا اینکه خواهر بنده به ایشون گفته خوش به حال کسایی که خارج خونه کار دارن دیگه کار خونه نمیکنن.با توجه به اینکه من ایشون رو از خانوادش جدا کردم و فاصله نسبتا زیادی که بوجود امده همیشه تو بحثامون من کوتاه اومدم به خاطر دلسوزی یا عذاب وجدان...ولی خیلی وقتها حرف طلاق رو پیش میکشه .خیلی ناراضیه پرتوقع و شاکی .همه بدیهای من رو(که البته من هیچوقت متقاعد نشدم که بدی کردم) با جزییات کامل از روز اول رو برام بازگو میکنه . ناراحتیش از من به خاطر اینه که چرا من روبروی خانوادم به خاطر گناهشون(شایدم گناه ناکردشون) نمی ایستم. البته من یه جاهایی تقصیر کارهستم که برمیگرده به خصوصیت های اخلاقی من ،کم حرفی،درون گرایی،شهودی ،منطقی همه خصیصه های هستند که از نظر خام بنده عیب هستند.اینکه آدمی هستم که در زمان حال زندگی میکنم ایشون رو خیلی عذاب میده . من در حال حاضر 32 سالمه فرزند وسط و ایشون فرزند اخر هستن
ازدواج
پاسخ گویی به سوالات روانشناسی:
سلام دختر بیست ساله هستم ک یه خواستگار بیست و دو ساله دارم ک با چندین قرار ملاقات ایشان را از نظر اخلاقی و ..قبول کردم بعد از این جلسات جلسه بله برون را گذاشتیم ک ایشان ب خاطر کارش این جلسه  رو عقب انداخت در واقع فک کنم خونوادش ...چون کارشون یکیه...مشکل اینجاس ک من بعد این یه هفته نمیدونم چرا سرد شدم و به خودم تلقین میکنم آمادگی ازدواج ندارم..یه دغدغه هام شده اینکه نکنه از افرادی باشه ک به کارش خیلی اهمیت میده...نظر بقیه هم برام مهمه مثلا تو فامیل کسی بگه اگه صبر میکردی یه مورد بهتر میومد ..و منم میریزم بهم و تو فکر میرم که آره شاید حرفش درسته و من سن کمی دارم...کلا نظر بقیه برام مهمه..نمیدونم از اعتماد ب نفس پایینع؟؟.تو خونواده هم کسی نه مشورتی نه کمکی میکنه...پدر و مادرم میگن هرچی خودت بگی...با اینکه خودم قبول کردم و نمیگم ازش خوشم نیومده ولی الان این فکرا اومده تو ذهنم ...من میخام تو این دوران خوشحال باشم لذت ببرم نه این که این فکرا بیاد تو ذهنم و نمیتونمم دیگه جواب رد بدم بهشون...یه ترسی همه وجودمو گرفته که نکنه انتخابم اشتباهه...در صورتی ک هم با خودش و هم خونوادش سه جلسه رفت و امد داشتیمو قبول کردم...لطفا کمکم کنین خسته شدم از این فکرا و سردرگمی.ب یکی نیاز دارم باهام حرف بزنه... من از مشکلات بزرگ زود خسته میشم ...میخام این دوران بهترین دوران زندگیم باشه ولی الان اعصابم واقعا داغونه...اگه یه کانال روانشناسی که پاسخگوی سوالاتمان باشد بهم معرفی کنین ممنون میشم..یه دنیا سپاس
عشق

سلام م ن دختری22 ساله هستم چندسالی هست که یه حس خاصی به پسرعمم دارم که6ماه ازم بزرگتره دو سه سال احساسم خیلی بیشتر شد خیلی زیاد خوابشو میبینم.الکی بغض دارم همش گریه میکنم .نمیدونم چیکارکنم نمیدونم اون اصلا من و دوست داره بعضی اوقات احساس میکنم بهم توجه میکنه اما گاهی هم ن.یکم مبهمه احساس میکنم دوسم داره اما اصلا بروز نمیده واقعا حالم بده هر روز بدترهم میشم.بچه که بودیم همیشه ازم حمایت میکردحالا وقتی جایی باشیم همیشه اون سلام میکنه یا گاهی باهام شوخی میکنه.گاهی که رمان زیادی باشه که ندیدمش یا ببینمش و باهام نحرفیم شک میکنم که اصلا عاشقش هستم یا ن امابه معنی واقعی تمام زندگیم و احاطه کرده خیالم خوابم فکرم.توی خیابون که میرم چشمم به آدماشاید ببینمش یا به پلاک موتورها و ماشین ها نگاه میکنم بلکه ببینمش.وفتی تنها باشم تود خیابون احساس میکنم کنارمه و مواظبمه دارم نگام مبکنه.امسال رفتم مشهد بعد از چند ماه توی حرم دیدمش خیلی اروم بودم دوس داشتم باهاش حرف بزنم اما نمیشد البته نمیدونم چرا حس کردم اون ازم نفرت داره .خیلی دیر به دیر میبینمش مثلا توی مشهد که دیدمش بعد از 5 ماه بود حتی برای عید نوروز هم ندیدمش چون تعطیلات فر بودلطفا بهم کمک کنید خیلی ممنون.
اختلاف بر سر مساله ی بوسیدن پا (foot fetish)
سلام
بنده حدود یک سال هست که به منظور ازدواج با دختری آشنا شده ام و وی را خیلی دوست دارم. در این مدت طی حرف هایی که زدیم به این نتیجه رسیدیم که در خیلی از زمینه ها با هم تفاهم داریم ولی اخیرا که شروع کردیم در باره ی مسایل جنسی صحبت کنیم، من به ایشون گفتم که علاقه ی شدیدی به بوسیدن پای وی دارم که یک واکنش عجیبی از وی دیدم و به من گفت که حتی نگاه کردن به پاهاش رو نمی تونه تحمل کنه تا برسه به اینکه بزاره پاهاشو بوس کنم. به من گفت که برم پیش روانشناس تا ببینیم میشه این حس رو از بین برد یا نه؟ ولی واقعیتش اینکه که من این حس رو از بچگی داشتم و اصلا نمیتونم این حس رو تو خودم از بین ببرم یا بهتر بگم این که نمیخوام این کار رو بکنم. دلیلشم این بود که اولن از این کار چندشش میشه و ثانیا کفت که این کار باعث میشه حس مرد بودن رو نسبت به من از دست بده و اصلا دوست نداره منو تو این حالت ببینه، همین طور گفت که این کارا نشانه ی شهوته و اصلا شهوت بعد ازدواج رو نمیتونه تحمل کنه و گفت فقط معاشقه و رابطه ی عرف رو اجازه میده ( حتی با لیسیدن اندام جنسی و جاهای دیگه مشکل نداره ولی گفت رو پا خیلی حساسه).
من خودم به شخصه با این شرایط اصلا نمیتونم کنار بیام. فعلا بهش گفتم که دارم رو این موضوع کار میکنم ولی واقعا الان نمیدونم کار درست دیگه چیه. من قبلا با این امید که نظر وی به تدریج در این باره عوض میشود بر این موضوع پافشاری خاصی نکردم ولی وی به من اطمینان داد که نظرش عوض نخواهد شد. من وی رو خیلی دوست دارم ولی الان به شک افتادم که آیا ازدواج کردن با وی، ارامش به من خواهد داد یا نه. ممنون میشم اگه شما راهنمایی کنید.
وی 22 سال دارد و دانشچو ارشد هست، نماز خوان و با حجاب معمولی مانتو هست.
ارتباط
سلام دختری هستم 28 ساله که پدر و مادرم را در کودکی از دست دادم و زندگیمو در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ پدر . مادری گذراندم . وقتی سنم بالا رفت در دانشگاه با شخصی آشنا شدم اوائل خوب بودیم ولی بدلایلی که او همیشه شکاک بود ازش جدا شدم . بعدا بعضی از اقوام مثل شوهر عمه ها و بعضی دیگر میخواستند ازم سوء استفاده کنند و بناچار با شخصی که دلم نمی خواست مجبور به ازدواج شدم ولی او در همان اوایل شروع کرد به خیانت کردن به من و جلو چشمهای خودم با خیلی از ذخترها رابطه برقرار میکرد و میکنه . از نظر سنی هم 10 سال از من بزرگتره و این ازدواج رو بنا بدلایلی که تحت فشار خانواده بخصوص مادر بزرگ پدری و مادر جونم بودم انجام دادم . بعد از اینکه مشاهده کردم داره بهم خیانت میکنه با هم دعواهای زیادی داشتم و او به من گفت که من با تو ازدواج نمیکنم ولی بزار تا پدرم که سن بالایی داره فوت کنه و من صاحب میراثش بشم و به تو هم کاری ندارم . بعد اسمتو از شناسنامه ام پاک میکنم . منم برای اینکه تو خانواده چیزی بهم نگویند این نظرشو پذیرفتم و در عید امسال هم رسمس عقد کردیم . اما بعد از اینکه توافق کردیم که به من کاری نداشته باشه و حتی فقط به صورت صوری به هم در جمع هستیم . بین صحبتها و رسمی شدن با فردی آشنا شدم که خیلی بهش بدلایل مختلف دلبسته شدم و شرایط من را هم پذیرفته که بعد از رفع مشکلم با فرد قبلی با هم ازدواج کنیم . البته من اوائل این موضوع را از این فرد پنهان کردم ولی بعدا چون فهمید برایش توضیح دادم . اوایل او نارحتیهای زیادی داشت ومیگفت از اینکه این کار اجباری رو انجتم داده ای ناراحت نیست ولی از اینکه ازش پنهان کرده بودم ناراحت بود .
ولی بلاخره قبول کرده که تا شرایط من با اون فرد قطع بشود . این فرد هم برای اینکه با من مشکل نداشته باشه به طریقی رابطه محرمیت را با من از طریق باسلامی حل .
حالا من مانده ام که اگر اون فردی که اسم من در شناسنامه اش وجود داره زیر قولش بزنه و بخواد منو اذیت کنه این آزارم میده که این فرد دومم که خیلی خیلی دوستش دارم و اون هم دوستم داره را از دست بدم . خواهش میکنم اگر میتوانید به من کمک کنید که چیکار کنم .
اسم شهدخت به جز دختر دختر شاه چه معنی داره
اسم شهدخت به جز دختر دختر شاه چه معنی داره
من با کسی ازدواج کردم که دوسش ندارم چکار کنم
من با سال قبل با ی آقایی از طریق اینترنت آشنا شدم و قرارمون ازدواج بود من کارشناسی میخوندم و ایشون فوق لیسانس بودن خیلی خوب بودیم با هم و مادر و عمه اش هم بابا مادرتلفتی حرف زده بودن و خانوادم تقریبا خبر داشتن از این رابطه ولی اون همش برای خواستگاری بهانه میاورد چون من عاشقش بودم تحمل میکردم و این اواخر باهام خیلی خیلی سرد شده بود هر وقت دلش میخواست جوابم و میداد و اما فقط میگفت دوستت دارم و این اخلاقش خستم کرده بود تا اینکه از فامیل برام ی خواستگار اومد و من بهش گفتم اونم فقط گفت تروخدا قبول نکن ولی هیچ کاری نکرد گفتم با بابام حرف بزن که قبول نکنه اون زنگ هم نزد ب بابام و منم با تعاریفی که کل فامیل از پسره میکردن قبول کردم و الان نامزدم ولی الان اصلا دوستش ندارم چون از قیافه و ظاهرش خوشم نمیاد خیلی ب ظاهر اهمیت میدم ولی اون عاشقمه و هرکاری حاضر واسم بکنه و منو کلا شرمنده اخلاقش میکنه چون خیییییلی مهربون هستش یکی هم بعضی وقتا میگم اون زیر دیپلم من درسم خوندم چرا با این ازدواج کردم و اون پسره قبلی که باهاش بودم فوق لیسانس بود بخدا با این حرف ها دیونه شدم بخدا گاهی ی خودکشی فکر میکنم تروخدا کمکم کنید تروخدا
باسلام آیاB درآزمایش ازدواج مثبت میشود
باسلام آیاB2درآزمایش ازدواج مثبت میشود
یه سوال میخوا در مورد عشق
یه سوال میخوا در مورد عشق
ریس شرکت عاشق خدمتکارش میشه
ریس شرکت عاشق خدمتکارش میشه
یه زن تپل میخوام
یه زن تپل میخوام
واسه همسر آینده ام ی دختر تپل میخوام کسی هست بهم م
واسه همسر آینده ام ی دختر تپل میخوام کسی هست بهم معرفی کنه
بورس فروش تشک و اجاق گاز در تهران
سلام،

بورس فروش تشک و اجاق گاز در تهران کجاست؟
عدم خاموش شدن کولر گازی؟
چرا کولر گازیم خاموش نمیشه؟؟
من سوال ندارم به مشاوره احتیاج دارم
سلام

من مهسام 25سال دارم و مجرد.که تا قبل از ازدواج 2ابجیم خوشبخترین دختر بودم اما با ازدواج ابجی بزرگترم که به طلاق منجر شد و یه ابروریزی فجیع به بار اومد و با هزار بدبختی مجددا برگشتن سر خونه و زندگی و الحمد...الان خیلی خوشبختن اما اون فک کردن به اون ابروریزی سخت من و پدر مادر و خانوادم و اذیت میکنه.من ازدواج نکردم و زیاد سختگیر و مشکل پسند نیستم با وجود اینکه چهره معمولی دارم وضع مالی نسبتا خوبی دارم شاغلم روابط اجتماعی بالایی دارم دختر پاکی ام و....اما کیس خوبی واسه من نیومده!من فقط یه مرد با شخصیت و خوش اخلاق میخوام که دوسم داشته باشه همین!!!خوب بگذریم موضوع مشاوره خودم نیستم ابجی کوچکتر از خودمه که19سال داره .این ابجی بنده ظاهرا تو سن18سالگی با اقا پسری اشنا میشن و دیگه رابطشون منجر به ازدواج میشه (البته هههههمه خانواده ناراضی بودن و با چرب زبونی ابجیم دوروبر مامان بابام و اینکه خودکشی میکنم ومدتی از ماجرا گذشتن و ....بالاخره قبول کردن)طی این مدت ما از این اقا پسر ااااصلا راضی نبودیم و نیستیم رفتار خوبی نداره چون بچه اس و 20سال داره ثبات اخلاقی ام نداره!!!!!!!!از لحاظ فرهنگ و طبقه اجتماعی و....خیلیییی اختلاف داریم.این اقا و خانواده اش اااااااصلا حرف مارو متوجه نمیشن چند دفعه قرار شد مراسم عروسی بگیرن اما با دعوا و اختلاف خانواده ها به هم خورد دقیقا امروزم مراسم و که تعیین کردن مجددا به هم خوردسر یه مسیله کوچیک!!طرف به ابجیم اس زده که ما دیگه به درد هم نمیخوریم و باید جدا شیم و.....)گفتم که ثبات اخلاقی نداره بعدش شب میاد واسه خانواده هدیه میگیره واسه عذر خواهی خانواده اشم دددقیقا مث پسرشون رفتار میکنن خلاصه ما موندیم که که مانع ازدواجشون بشیم یا بذاریم ازدواج کنن؟از طرفی میترسیم که ازدواج کنن فردا پس فردا با یه بچه بیاد خونه!!!تورو خدا راه حلی بذارین جلوی پام من دارم دیوونه میشم شب و روزم شده گریه خورم تو زندگی کوووچکترین اشتباه و مشکلی ندارم این اطرافیان و خانواده ام دارن من و روحیه ام و ذره ذره اب میکنن به خدا دستم به کار نمیره اخه خدایا مگه من چه گناهی و مرتکب شدم !خونه ما شده تعزیه خونه!از طرفی ام میدونم با ابروریزی واسه ابجی بزرگترم این ابجیمم بهشون اضافه بشه من حتی اگه یه خواستگارم داشتم دیگه اونم یقینا ندارم(به فکر اینده خودمم هستم اما مهمتر از همه اینده و زندگی خواهرمه ترجیح میدم من تا عمر دارم ازدواج نکنم اما ابجیام خوشبخت و عاقبت به خیر شن)ممنون میشم من و راهنمایی کنین
چطور به زندگی ادامه دهم
با سلام واحترام
من 31ساله مهندس ساختمان استخدام رسمی با درآمد ماهانه1200000تومان حدود9ساله پیش با همسرم آشنا شدم ،ایشان تازه دیپلم هنرستان دررشته معماری گرفته بودنند.درنهایت هر دو خانواده بعد از گذشت 3ماه ازآشنایی ما درجریان قرار گرفتند و دراین فاصله ایشان را تشویق به ادامه تحصیل نمودم وبردم کلاس کنکورثبت نام کردم تااینکه درمقطع کاردانی دررشته معماری پذیرفته شدوبعد ازدوسال بعد ازتثیبت شرایط کاری وشروع به تحصیل من وهچنین ترم آخر کاردانی ایشان زمینه ازدواج فرآهم شد.دوره 2ساله دوستی ما رابطه گاهی خوب وبدی داشتیم ومشکل از جانب من بخاطر نوع تفکرات خشک وپوسیده وعدم برخورد صحیح با جنس مخالف بودبطوریکه رابطه دستوری حاکم شدوایشان بدلیل (سن17ساله )کمی که داشتندتحت تاثیر قرارگرفته وعلی رغم میل باطنی کرنش نشان میدادندومواردی که به ایشان تکلیف میکردم مثلا آرایش نکن ،حق بیرون رفتن با خواهررو نداری بیرون میری باید اطلاع بدی چه ساعتی میری وبرمیگردی و... که این مسائل متاثرازشرایط خانوادگی من بود.تا اینکه با مشکلاتی بیان آن خارج ازحوصله است ازدواج کردیم ومن هم تحصیل میکردم وهم کاروبه اصرارمن مجددادرکنکورسراسری شرکت کردند و دررشته مهندسی معماری پذیرفته شدندودرنهایت فارغ تحصیل گردیدند.ازابتدا به دیلل نحوه برخوردپدر وبویژه مادرمن تنش های درهمان ابتدا زندگی ما بوجود آمدواین برخورد ها ناشی ازعدم آگاهی ومدیریت پدر وبویژه مادرم بود که بخاطرفقرفرهنگ خانوادگی آنها ایجاد شد.شاید هم بعضی از حرفها ورفتارهای آنها تعمدی نباشدواین موضوع را من بارها به همسرم میگفتم ولی ایشان اصراربه اینکه من مدافع آنها هستم محکوم میکردودراین میان اصطکاک بین ما زیاد میشد وبه مشاجره ودعوا فیزیکی ختم میشدکه دوبارمادر وخواهر ایشان با تماسی که من گرفتم حضور پیدا کردن ولی متاسفانه ضعف مدیریت و عدم آگاهی آنها برای حل وفصل این موضوعات بی اساس منجر به شعله ورشدن دعوا میشد.واز آن ابتدا یکسری حرمت ها بین ما شکسته شدوسعی کردم ترمیم کنم ولی با یک تلنگرمجددمسائل دامن زده میشد،وتصمیم گرفتم با 2تا خواهر ایشان خیلی رسمی وسرد برخورد کنم.واین روند ادامه داشت تا سال90که گاهی روابط خوبی با همسرم داشتم وگاهی روابط سردی که ایشان پیشنهاد بچه دارشدن دادن ومن نمیپذیرفتم،ویک سال شانه خالی کردم وبالاخره سال 91با اصرار ایشان ومرافه ومراجعه به پزشک وتوصیه پزشک مبنی براینکه ایشان مدت طولانی ازدواج کردن وباردارنشدن مصلحت به اینکه باردار شوند.علی رغم میل باطنی من تصمیم گرفتیم بچه دار شویم.اسفند 92فرزندم به دنیا آمدوبعداز گذشت چند ماه کوران اختلاف همسرم با مادرم تا الان شعله وراست.حس عجیبی دارم نه علاقه ای به همسرم دارم نه به فرزندم دارم.زندگی سخت وکلیشه ای شده،دوستانم رنج سنی 50تا60ساله ازمهندسین همکارهستنند با روحیه های بالا واهل تفریح های سالم کوه ،جنگل وموسیقس دوسالی هست با اینها ارتباط دارم وبصورت هفتگی برنامه میذاریم ویا دورهم جمع میشویم اهل موسیقی وشعر هستنندلحظات شادی را باهم داریم،واقعا حوصله خونه رفتن ندارم هیچ جذابیتی برام نداره ،احساس میکنم فرزند 6ماه ام را دوست ندارم حوصله گریه کردنشم ندارکم،احساس میکنم با همسرم نمیتونم ارتباط بگیرم دیگه دوستش ندارم،ارتباط همسرم باخانواده اش معمولی است ایشان هم ابراز میکند زندگیش تباه شده واززندگی وازدواجش راضی نیست ومشکل اساسیش به یاد آوردن خاطرات تلخ گذشته است ،سردی بدی حبه زندگی ما حاکم شده،واقعا نمیدونم چی باید کنم.
توضیح اینکه ازلحاظ مالی وفرهنگی تقریبا هردوخانواده دریک سطح اند
راهكارهاي تشويق كودكان به خوردن غذا
راهكارهاي تشويق كودكان به خوردن غذاچیست؟
نحوه دم کردن برنج آبکش
چطور می تونم برنج آبکش دم کنم؟
گندم بعد از درو از مزرعه کجا میره
گندم بعد از درو از مزرعه کجا میره؟
بهترین زمان برای نوشیدن قهوه
بهترین زمان برای نوشیدن قهوه چه وقتی است؟
تخم مرغ‌های قهوه‌ای رنگ از انواع سفید آن مغذی‌تر هستند؟؟؟؟
آیا تخم مرغ‌های قهوه‌ای رنگ از انواع سفید آن مغذی‌تر هستند ؟؟؟
عسل طبیعی
عسل عصاره
ژل رویال را چگونه مصرف کنم؟
به جرات میتوان گفت ژل رویال یکی از پرخاصیترین تولیدات زنبور عسل عصاره میباشد. زنبور عسل این ماده مغذی و مفید را برای تغذیه نوزادان و ملکه تولید میکند نوزادان با تغذیه این ماده به زنبوران کارگر تبدیل میشن و ملکه با تغذیه این ماده میتواند روزانه بالغ بر 2000 تخم بزاره و طول عمرش نسبت به زنبوران معمولی تا چندین برابر افزایش پیدا کنه. این ماده دارای خواص بسیار مهمی برای سلامتی بدن از جمله تقویت سیستم ایمنی بدن، تقویت حافظه، درمان کم خونی، درمان پوکی استخوان و .. میباشد. شما میتونید ژل رویال را هم به صورت خالی مصرف کنید و هم میتونید با عسل ترکیب کنید ژل رویال بخاطر اینکه طعم ترش مانندی دارد شاید به مزاج خیلیا خوش نیاید بنابراین بهترین نحوه مصرف ژل رویال ترکیب باعسل است که به صورت زیر زبانی ناشتا به اندازه یک قاشق چای خوری روزانه مصرف میشود. در صورت مصرف خالی ژل رویال باید روزانه یک گرم ناشتا زیر زبانی استفاده شود. دقت کنید حتما برای خرید ژل رویال به یک جای مناسب و معتبر مراجعه کنید و اگر برایتان مقدور است از زنبوردار آشنا این محصول جادویی را تهیه کنید. خرید ژل رویال
من ی کانال میخوام ک راهنمایم باشه روابطم با مردم خ
من ی کانال میخوام ک راهنمایم باشه روابطم با مردم خوب نیس
مدل ذهنی و کاربرد مدل ذهنی در مدیریت
مدل ذهنی و کاربرد مدل ذهنی در مدیریت چیست ؟
مشکل با همسرم
سلام خسته نباشیدمن دوساله که ازدواج کردم رابطه خوبی با مادرشوهرم ندارم یعنی خیلی به من تیکه میندازه وهمش میخواد منو عوض مکنه و اونجور که میخواد باید باشم.من خیلی از این رفتارش ناراحت میشم ولی شوهرم همیشه میگه جوابشو ندم چون ناراحت میه.من تاحاال جوابشو ندادم فقط به خاطر شوهر و زندگیم.دوس ندارم از هم بپاشه.بعداز ایکه حرف بد میزنه یا مثله میگه من همش دارم تورو تحمل میکنم یا همش توزندگیمون دخالت میکنه من بعدش خیلی ناراحت میشم و گریه میکنم حتی بعضی وقتا که میخوام منتقی بهش بگم این مسائل شخصیه یا این حرفاتون منو ناراحت میکنه بازم شوهرم میگه جوابشو نده و هیچی نگو.به شوهرم میگم حداقل خودت بگو که اینجوری نگه یا حتی اگه نمیتونه حرفی بزنه یکم باهاش سرسنگین بشه.ولی بازم اننجام نمیده.شوهرم همش میگه ببخشید دفعه دیگه میگم .ولی اون همیشه خیلی مظلوم واقع میشه و نمیتونه ازحقش دفاع کنه.حتی برادراشم که بهش بی احترامی میکنن یا پشت سرش حرف میزنن هیچی بهشون نمیگه.خیلی خسته شدم ازش.همش میگه دوستدارم ولی وقتی ناراحت میشم یا گریه میکنم از دست مادرش هیچ واکنشی نشون نمیده.جدیدا هم اگه چیزی دزمورد مادرش بگم کلی بهش برمیخوره وهمه حرفایی که مادرش بهم زده رو یادش رفته.احساس میکنم همه ابراز علاقه اش الکی دیگه بهش اعتماد ندارم بهش میگم شوهر باید پشت زنش باشه نزاره کسی به زنش بی احترامی کنه ولی بازم موقعی که بهش احتیاج دارم تا حمایتم کنه ولی بازم ازش دلسردی میبینم هی قول میده درس شه ولی همیشه زیر قولش میزنه توروخدا یه راه بهم بگین چیکار کنم خسته شده از هر روز گریه کردن
از نظر جسمی و روحی واقعا به هم ریختم :(( .....
با سلام خدمت مشاورین محترم.چند ماهی هست فکر کسی ذهنمو بشدت به خودش مشغول کرده و هر کاری میکنم در طی روز فکرش از ذهنم نمیره.راستیتش حدود 6 ماه پیش من با یه پسر 28 ساله تقریبا 3 ماه در ارتباط بودم از هر نظر همدیگرو پسندیده بودیم و همو قبول داشتیم و از اول هم قصد هردومون ازدواج بود و همیشه بحثمون در همین مورد بود و تقریبا خانواده ی هردومون اطلاع داشتن خیلی اصرار بر این داشت که بیاد خواستگاریم اما چون شرایطشو از نظر مالی نداشتم و دو خواهر قبل خودم هنوز مجرد بودن پیشنهادشو رد می کردم تو این مدت خیلی به هم وابسته شدیم! اما بعد از یه مدت گفت که ورشکست شده و داره می ره خارج . دیگه زیاد با هم در ارتباط نبودیم.در اخر هم پیام فرستاد که داره میره و اگه ما همدیگه رو برای زندگی بخواییم حتما خدا مارو به هم می رسونه ,منم چون خیلی ناراحت بودم گفتم باشه پس راه زندگی ما دوتا از هم جداس واسه همیشه بای, اما اون پیام خدافظی نفرستاد. از اونجایی که مغرورم شماره خودشو اشناهاشو پاک کردم چون دوس نداشتم یه جورایی آویزونش بشم از نظر ظاهری همه چی تموم شد اما بعد اون قضیه نه علاقم بهش کم شده و روزی نیس که فکرش تو ذهنم نباشه و خاطره هاش هی تو فکرو قلبم مرور میشه هر روز با خودم میگم یعنی همه حرفاش همه قولاش ... دروغ بوده و اونوقته که چشام پر اشک میشه....! باورش سخته نمیتونم قضاوت کنم.باور کنید خیلی واسم سخته کاری نمیتونم بکنم مثل دخترایه امروزی هم نیستم که بگم این نشد یکی دیگه .هم خواستگار داشتم هم چند نفر بهم پیشنهاد دادن اما تمایلی به این چیزا ندارم.تا الان که فکر میکنم میبینم کارام عقلانی بوده از روی احساس عمل نکردم اما در حال حاظر جنگ بین قلبو عقلم , که یکی میگه برمیگرده و هنوز دوستت داره اون یکی میگه احمق نباش اون الان دنبال کارایه خودشه و شاید کسه دیگه رو دوس داره اصلا به فکر تو نیس!!هم از نظر روحی به هم رختم هم جسمی حالم خیلی بده.من مقیدم به دین و مذهبم تو اون مدت هیچ خطایی ازم سر نزد و در همه حال به خدا توکل کرده بودم.ا
تورو خدا یه راهکاری-پیشنهادی بدین بدجور گیر کردم نمی دونم چی کار کنم؟؟؟؟
ببخشید اگه طولانی شد همه چیو توضیح دادم که جایه سوالی نباشه
خواهشا کمک کنید خیلی سخته واسم, ممنون میشم که زود جواب بدید
اعتماد به نفسم کم است می ترسم
سلام و خسته نباشید
دختری 26 ساله هستم از نظر عاطفی و احساس امنیت بسیار وابسته به والدینم می باشم.این مسئله از دوران کودکی با من بوده من بدون پدر مادرم هیجا نمی رفتم و شب را هیج جا نمی ماندم یعنی نمی توانستم بمانم دلدرد شدیدی پیدا میکردم این روند رفته رفته کمتر شد تا اینکه بعد از یه مزاحمت خیابانی که باعث ترس شدید من شد پدرم مرا به دانشگاه میبرد و این باعث از دست رفتن اعتماد به نقسم شد به طوریکه وقتی 22 ساله بودم و دانشگاه شهر دیگری قبول شده بودم انصراف داده و مجددا در آزمون شرکت کردم تا در شهر خودم قبول شوم . اما در شهر خودم سعی کردم بیشتر روی پای خود بایستم و با این مشکل بجنگم جنگیدم و موفق شدم حالا دختری که در شهر خود به هیج جایی تنها نمی رفت همه جا تنها میرود. اما حالا...
چندی پیش در مقطع ارشد دانشگاه تهران پذیرفته شدم و باید در هفته 2 روز به تهران سفر کنم.و دوباره همان استرس و دلهره به سراغم آمده با اینکه تا به حال پدر مادرم مرا تنها نگذاشته و همراهم بودند اما در هر سری رفتن دچار استرس شدید میشوم.مدام ذهنم درگیر جزئیات است اگر ماشین خراب شود، اگر در راه ماندم ،اگر خانوادم همراهم نیایند و اگرهای بسیار دیگر.البته وقتی شهر خود هستم بسیار راحت به هرجایی می روم اما در شهر دیگر خیلی میترسم این استرس و دلهره عذابم میدهد خواب و خوراک را ازم گرفته.حتی با وجود اینکه میدانم مادرم همراهم خواهم آمد اما باز استرس دارم و متاسفانه وقتی دچار دلهره میشوم دلدرد شدید میگیرم کل مغزم معطوف به استرسم میشود و نمیتوانم به درسم برسم اصلا متوجه حرفهای استاد نمی شوم و فقط میخواهم به شهرم برگردم.
میخواهم کمکم کنید این شرایط مرا عذاب میدهد.ترسم از این است که در هنگام تشکیل زندگی این مسئله به معزلی بزرگ تبدیل شود.
شک و تردید همسرم به من
من 30 ساله هستم و حدود 6 سال است ازدواج کرده ام . من از ابتدای زندگی مشکل شکاکیت همسرم را دارم و این موضو ع تاثیر فراوانی در رابطه ما گذاشته است . من در زندگی خیلی کار کرده ام و هیچ وقت اجازه ندادم همسرم و فرزندم هیچ سختی تحمل کنند و تمام تلاشم را کرده ام . با پزشکی صحبت کرده ام و ایشان فرمودند مقصر تویی چون خواسته ای تمام بار زندگی را به تنهایی به دوش بکشی همسر تو در خانه با فرزندت با هیچ آسیبی اجتماعی و سختی روبه رو نبوده اند و این باعث شده است که ایشان اعتماد به نفس خود را از دست بدهد که حتی کوچکترین کارهای بیرون از منزل را نیز برای ایشان شما برایش انجام می دهید . و این موضوع باعث ایجاد ذهنیت در همسر شما شده است . شما باید کاری کنید که ایشان در زندگی سختی بکشند مدتی بار زندگی را به دوش ایشان بیاندازید و از ایشان بخواهید که حتما جایی مشغول به کار شود و زندگی را ایشان اداره کنند . کاری کنید که ناملایمات زندگی در اولویت بر ناملایمات روحی و فکری باشند . این آخرین راه است . می خواستم ببینم پیشنهاد مشاور سایت چیست ؟
یه پسره ساده
سلام
من یه مشکلی دارم که کله زنده گیم رو درگیر کرده
من اریا (اسم مستعار)17از تهرانم
نمیدونم چجوری بگم
من از لحاظ تیپ و ظاهر یکمی از بچه محله هام بهترم و خوشگل ترم
تو شبکه های مجازی یا حتی بیرون از اینجا خیلی از پسرای بزرگتر میان سمتم و بهم خوبی میکنن و بهم نزدیک میشن
من هم متوجه میشم که قصدشون گی هست
اما به قول معروف ادم خاکی ای و خجالتی ای هستم به خاطر محبت هاشون به چت کردن و صحبت کردن باهاشون ادامه میدم بعد یه مدت که پیشنهاد میدن که مثلا بریم یه قلیون باهم بکشیم یا بریم بیرون
منم پسری نیستم که اهل گی و اینا باشم و رد میکنم و اوناهم اصرار و این حرفا خلاصه زندگیم شده سروکله زدن با این پسرا
گاهی وقتا به خودم لعنت میفرستم که اصن چرا از همون اول باهاشون سلام علیک کردم که اینطوری بشه
سرتونو درد نیارم... یه راه راه تروخدا پیش روم بزار که ازین مخمصه دربیام.امروزم مجبورم برم پیش یکی که بهم الان دارم پیش یکی که خیلی هوامو داشته و حدودا بیستو پنج سالشه تروخدا کمکم کن بتونم زندگی ساده خودم ادامه بدم
مرسی
اریا*(اسم مستعار) 17 از اسلامشهر
سال اخر حسابداری(فنی)
تحلیل شخصیتی میزان گرایش به احساس شرم و گناه و آزم
تحلیل شخصیتی میزان گرایش به احساس شرم و گناه و آزمون GASP گسپ چیست؟
به نام خداوند بیننده از انجا شروع کنم که بنده در س
به نام خداوند بیننده از انجا شروع کنم که بنده در سال اول دانشگاه به علت مشکلات عدیده که هر شخصی گرفتار ان نمیشود احساس تنهایی و رخوت میکردم انگار هیچکس در این دنیا مرا نمیفهمد و احساساتی از این دست که افراد زیادی با شدت خیلی کم و روزمره تا خیلی زیاد دچار ان میشوند .به فکر افتادم سر کار برم که دغدغه هایی که با فکر درست نمیشدند از یادم برود اما به هر دری زدم کار نبود که نبود .به فکر کارگری افتاده بودم که هیچ جا با شرایط دانشگاهم کنار نیامدند .به یکی سپرده بودم که بالاخره با معرفی او به یک مغازه انتشارات مشغول شدم .خیلی خوب بود و حالم خیلی بهتر شده بود که با همسایه که مغازه ای عطاری بود رفیق شدم .مشتریان زیادی داشت و این تعجب مرا برانگیخته بود که باعث شدم بفهمم انواع مخدرجات در این عطاری به فروش میرسد که به هوس افتادم امتحان کنم که خیلی خیلی حس خوبی گرفتم و خیلی دیر به دیر یکسال با کپسول و قرص های دراگون حال میکردم تا اینکه فهمیدم در خانه برادرم از این ها استفاده میکرده و در خانه است و این در خانه بودن همان و مستمر شدن همان .سال دوم دانشگاه بود که با دختری که پیشنهاد از طرف او صورت گرفت و من حس خیلی خوبی پیدا کردم . به نوعی دلبسته و وابسته اش شدم و دیری نپایید که با این حال خوب شروع به بهبود کردم و تا سه ماه هیچ چیز مصرف نمیکردم تا اینکه او بعد از یک سال حرف از جدایی زد و حس بد من بعد از ماه ها حال خوش شروع شد و مصرف عود کرد که با تفکر به این نتیجه رسیدم که اسیب به خود چیزی را درست نمیکند و به تدریج درمان من شروع شد و ادامه دارد.با این حال زندگی در این شرایط به شدت سخت شده و موج ناامیدی و افسردگی در جامعه امروز ما قبل از نیاز به روانشناس نیاز به افراد صالح برای حکومت و معیشت مردم دارد. پس میتوان نتیجه گرفت عامل محیطی از عامل فیزیولوژیک خیلی قوی تر عمل میکند و این شرایط محیطی کشور ایران و ترانزیت مخدر که از پرسودترین تجارت های جهان است باعث شد افرادی فقط به علت بودن این مواد در کشور گرفتار شوند که عده ای از سران کشور سود های کلان عایدشان شود .وقتی این شرایط که روز به روز بدتر میشود مشاهده میشود و موجی از افسردگی و نا امیدی را در جامعه میبینی دیگر امیدی برای بهبود خود و دیگری نمیتوان یافت اگرچه این گرفتاری درمانش مخدر نیست اما دور بودن از جهانی که در این کشور برایمان ساخته شده ذره ای از درد های افراد میکاهد گرچه درمان اعتیاد بعد های دیگری میخواهد که درونی است اما ریشه ی بیرونی جامعه پررنگ تر عمل میکند . به امید بهبود سیاست های بیمار و انسان های بیمار گشته... الله اعلم
عزیزان عزیز بنده به شخصه قبل از گرفتار شدنم به اعت
عزیزان عزیز بنده به شخصه قبل از گرفتار شدنم به اعتیاد به شدت مخالف اعتیاد و سیگار بودم یه شکست تو زندگیم باعث شد با کمک یه رفیق نا باب برای ارامش و بهتر شدن حالم متادونو بهم معرفی کرد بار اول یه دونه قرص ۲۰ بهم داد بدنم پاک بود بعد از یک ساعت به شدت حالم خوب بود قلیان زیادیم روش کشیدم بعد دو ساعت استفراغ و سرگیجه گرفتم نصف شب احساس خفگی بهم دست داد و با خواست خدا تونستم از جام بلند بشم و یه پارچ بزرگ دوغ محلی غلیظ خنک تو یخچالو سر کشیدم و همون باعث شد از اور دوز نمیرم .تا دو روز خوب میخابیدم و حالم خوب بود دوباره رفتم یکی دیگه خوردم و باعث میشد اعتناد بنفسم بالا بره و خوش باشم .ازون روزا ۳ سال میگذره که من متادون میخورم چند بار ترک کردم بازم خوردم الان دوباره کنار گذاشتم واقعن دیگه خسته شدم ازین متادون لعنتی قیافم شبیه معتادا شده لاغر شدم خانوادمم بهم شک کردن و باعث شد الان ۶ روزه تو ترکم بیقراری شدید دارم نمیتونم یجا وایسم و حال بلند شدنم ندارم امروز یدونه قرص بی ۲ خوردم خیلی سر خوشم کرده به نظرتون لغزش کردم و هرچی این چند روزو تحمل کردم الکی بوده یا ن با دوز خیلی کم بی ۲ متادونو ترک کنم .دوستان عزیز هر کدوم علم و تجربشو دارین بهم کمک کنین مرسی
دلایل اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها چیست؟
دلایل اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها چیست؟
رابطه دوستی با جنس مخالف
با سلام و خسته نباشيد
لطفا اگر امکانش هست جواب سوال منو بديد
من سيما مدت 1 ساله با پسري ب اسم مجيد دوستم
هم دانشگاهي و هم کلاسي هستيم
6 ماه ازم بزرگتره
رابطمون خيلي ناخاسته شروع شدو،جوري که اول مث دوتا همکلاسيه معمولي باهم بوديم
اما بعد چند وقت ب خودمون اومديم و ديديم که وابستگي و علاقه پيش اومده و همين باعث نزديک شدنمون به هم شد
پسر بدي نيست فقط الان به يه مشکل خيلي بزرگي خورديم
مجيد اهل تهرانه و من اهل قزوين
دانشگاهمونم قزوينه
مجيد اينجا با چندتا از دوستاش خونه مجردي داره
مشکل ما بر ميگرده به گذشته مجيد
ازين شناختي که من تا الان نسبت بهش پيدا کردم مجيد پسري بوده که بي نهايت با طرز فکر مادرش که ادم خشک و مذهبي بوده مشکل داشته و و فقظ واسه خاطر فرار از محدوديت هاي مادرش دانشگاهشو ي شهر ديگه زده
وقتي اومده قزوين به طور ناگهاني با ي دختر به اسم دريا اشنا ميشه که اهل يکي از روستاهاي اطراف قزوينه
دريا 6 سال از مجيد بزرگتره
اولاش مثلا ميخاسته خواهري کنه براي مجيد
ولي بعد کم کم يواش يواش وابستگيو علاقه پيش مياد بينشون
جوري که مجيد دريا رو واسه 1 ماه صيغه ميکنه و براش حلقه ميگيره
ب من گفته رابطه نداشتيم و فقط واسه اينکه باهم کار ميکرديم و بهمون گير ميدادن مجبور بوديم مدرکي داشته باشيم دستمون
و مادر مجيد قضيه دريا رو ميفهمه
و به مجيد ميگه که من تحت هيچ شرايطي نميذارم که تو با دريا ازدواج کني
و اب پاکيو ميريزه رو دست جفتشون
تا اينجاي ماجرا من اصلا تو زندگي مجيد نبودم
وقتي مجيد ميفهمه که با دريا ب جايي نميرسه سعي ميکنه بهم نزديک شه
منم از هيچ کدوم ازين مسايل خبر نداشتم
صاف و ساده رفتم جلو و با صداقت
اما حالا بعد يک سال فهميدم که تو اين مدت دريا هم بوده
يني ميدونستم اين قضيرو ولي هربار که به مجيد ميگفتم و باهاش ح ميزدم ميگفت دريا تموم شده و از سر وابستگي گاهي ز ميزنه و حالمو ميپرسه
ومن تازه فهميدم صيغش کرده و دريا تهديدش ميکنه که اگر باهام تموم کني ز ميزنم و به مادرت همه چيرو ميگم
و مجيد هم خيلي از مادرش ميترسه
بارها دخالت کردم
گفتم بگو باهميم
بگو با مني اما طفره رفت
مثل هميشه....
حتي سريه اخر خيلي جدي دخالت کردم و محکم واستادم ولي مجيد شروع کرد به فحش دادنم و تهديد کردنم که اگه کاري کني يا رابطتو باهام تموم کني تو دانشگاه ابروتو ميبرم و ازين حرفا
اين کارش دلمو خيلي شکوند
اما من ميدونم دوسم داره و هيچ حسي به دريا نداره و مجبوره که باهاش حرف بزنه و جوابشو بده
من تو اين يک سال خيلي عذاب کشيدم که مجبور بودم بودن درياي لعنتي رو تحمل کنم ولي مجيدم تو اين يک سال خيلي عذاب کشيده يه جورايي بين من و دريا و مادرش بوده
اما هميشه از ترس دريا طرف اون بوده و نخواسته بگه که با منه
حال روحيم تو اين مدت خيلي بد بود و اين قضيه رو همه زندگيم تاثير گذاشته بود
حتي نميتونستم درس بخونم
دو ترم پشت سر هم مشروط شدم
من مجيدو دوست دارم
چند وقت پيش يه دعواي اساسي کرديم و گفتم که تموم کنيم چون واقعا دارم عذاب ميکشم اما نذاشت و باز تهديد کرد
و من ازش خاستم که يک ماه تنهام بذاره ک فکر کنم
اينو قبول کرد ولي گفت فقط يک ماه
چند وقتي هست کاري ب کارم نداره
ولي من از شما کمک ميخام
چيکار کنم بعد اين يک ماه؟؟؟
اونم حال و روز خوبي نداره
دوسم داره ولي مجبوره ک با دريا هم باشه چون اگر مادرش بفهمه دريارو ضيغه کرده سکته ميکنه
در ضمن نه خانواده من و نه خانواده مجيد در جريان رابطه منو مجيد نيستن
تو دانشگاهم رابطمون رسمي شده
اينم بگم که مجيد يه ادم فوق العاده عصبي و پراسترسه و انقدي تو اين مدت تحت فشار بوده که يادم نمياد با ارامش ديده باشمش
انقدي که اين رابطه استرس و دلهره داشته تو اين مدت واسم ارامش نداشته
اينم بگم که اصلا رابطه نداشتيم و من هيچ وابستگي ازين جهت بهش ندارم
حالم اصلا خوب نيس
من بايد چيکار کنم؟
کمکم کنيد
ممنون


مشکل فردی
سلام
خواهشا کمکم کنین
دو سال پیش توی دانشگاه با پسری به اسم سینا اشنا شدم.ازم خواستگاری کرد.یک جلسه هم با مادرش اومدن و من و مادرم و دیدن.یعنی خواستگاری خیلی رسمی انجام نشد.قرار گذاشتیم تا پایان درسمون صبر کنیم و با هم در ارتباط باشیم تا هم همدیگه رو بهتر بشناسیم هم شرایط ازدواج سینا درست بشه.
توی این مدت رابطمون خیلی خیلی صمیمی شد.
سینا دو سال از من کوچیکتره.
بعد یه مدت دیدم یکم تعادل عصبی نداره.کاراش و رفتاراش برام خیلی زننده شد. تا رفتارم باهاش سرد شد شروع کرد به اذیت کردن من و تهدید کردنم.
تصمیم گرفتم ازش جداش م.ولی مخالفت کرد.گفت اگه بخوای از من جدا شی ابروت و پیش خانوادت میبرم. منم اهمیتی به این حرفش ندادم.چند روزی باهاش حرف نزدم و جوابش و ندادم.هی تهدید کرد.تا اینکه یه روز اومد دم خونمون و با مادرم دعواش شد.و یه سری حرفا به مامانم در مورد رابطمون زد. مامانم و توی مرز سکته انداخت. منم برای اینکه ادامه نده و ابروم پیش خانوادم نره بهش قول دادم که باهاش ازدواج میکنم به شرطی که ابروم و نبره. ازش به شدت متنفرم... حالم از دیدنشم بهم میخوره... الان یه خواستگار خوب دارم.خیلی دلم میخواد بهش جواب مثبت بدم. ولی از سینا خیلی میترسم. چی کار کنم؟؟؟؟ قبول هم نمیکنه که بریم پیش مشاور
چجوری این زن رو از چنگ این مرد در بیارم ؟ - بخش 1
لطفا نخونده قضاوت نکنید . چند سال پیش که خیلی بی پول و فقیر بودم با زن خوشگلی دوست شدم که زود فهمیدم به مبلغ ناچیزی صیغه یه مرد پولدار و زن و بچه داره . بخاطر شرایط مالی خودم و اینکه فکر می کردم بعد چند ماه این زنو هم مثل قبلی ها ول میکنم خودم راضی نشدم که ازین مرد جدا شه . مرد پولدار که سردی این زن (شیوا) رو به خودش حس کرده بود شروع کرد به خرج کردن بیشتر و برای شیوا خونه و ماشین خرید و خیلی چیزها. از اینور من و شیوا هم به شدت وابسته و عاشق هم شدیم و هرچی ما بیشتر وابسته تر شدیم اون مرده هم بیشتر پول خرج کرد و بیشتر وابسته شیوا شد و قول داد زنشو طلاق بده و شیوا رو بگیره . بعد مدتی من هم پولدار و صاحب خونه و ماشینهای لوکس شدم . من و شیوا می خواستیم بهم برسیم برای همین شیوا خودش (مخفیانه) زن مرد رو مطلع کرد که شوهرش باهاش رابطه داره و اون زن طوفانی به راه انداخت و مرده مثل موش دنبال سوراخ می گشت و چنان با سرعتی گذاشت و رفت که ما فکرشم نمی کردیم انقد بی عرضه باشه . شیوا گفت بیا منو بردار بریم یه جای دیگه که الان فرصته ولی من این دست اون دست کردم تا اینکه اون مرده بعد از یه هفته پیداش شد و بعد یک ماه التماس و وعده های مریخی به زور خودشو دوباره چپوند به شیوا . شیوا هم که سستی و تعلل منو دید دیگه تسلیم شد و قبول کرد که تقدیرش همونه و ما هیچوقت بهم نمی رسیم . بهش میگم زن مرده رو دوباره مطلع کنه که میگه اولا دیگه بهش دسترسی نداره و درضمن اگه بمیره هم دوباره به اون استرس و جنگ و دعوا برنمی گرده . موندم خودم برم به زنه بگم که شوهرت باز برگرشته به شیوا که اونوقت راز من برملا میشه که اونیکه این سالها رابطه مخفی داشته من بودم و شیوا در حد مرگ از من متنفر میشه . از طرفی اخیرا تازه به قدرت پول پی بردم . زنهایی که ماه ها مخشونو می خواستم بزنم و بهم رو نمیدادن حالا با پیشنهاد یه مبلغ ناچیزی در ماه ، از صبح میزنن بیرون برای اپیلاسیون و اماده شدن که شب بیان با من باشن . در واقع با این موقعیت مالیم میتونم یه زندگی پر از عشق و حال جور کنم ولی میدونم بعد یک سال باز برمی گردم شیوا رو پیدا کنم . حالا سوالم اینه به نظر شما چجوری میتونم کاری کنم اون مرد بره سراغ زن و بچه خودش تا من به شیوا برسم ؟ درضمن زن اون مرده که همیشه حس کرده شوهرش با زن دیگه ای رابطه داره الان نیمه روانی شده . ممنون میشم اگر راهی بلد باشید بهم بگید و یا اگر مورد مشابهی دیده باشید .
سلام، من سوال خصوصی دارم نمیخوام تو سایت منتشر شه
سلام، من سوال خصوصی دارم نمیخوام تو سایت منتشر شه امکانش هست؟
سند ملی حقوق کودک و نوجوان
سند ملی حقوق کودک و نوجوان چیست ؟
**مخصوص دختران**پیشنهاد دوستی یکی از پسران فامیل را قبول میکنید
**مخصوص دختران**پیشنهاد دوستی یکی از پسران فامیل را قبول میکنید
نمیدونم دوسش دازم یا نه! کمکم کنین لطفا
سلام.
ممنونم از اینکه اومدین و میخواین کمکم کنین.مشکل خیلی بزرگی دارم.همه چی رو میگم و ازتون میخوام کمکم کنین.

من 5 روز دیگه میشم 19 سال.از سالی که کنکور داشتم یعنی وقتی که 17 سالم بود با گوشیم میرفتم تو چت.گوشی من از اون گوشی ها نبود که نیمباز و یاهو و.. روش نصب بشه.فقط نرم افزار خاص خودش رو داشت که محدود بود.خلاصه من باهاش شبا میرفتم چت و با دخترا حرف میزدم.همش دنبال یه همشهری بودم که آخرم پیدا نکردم.یه روز یه دختری رو پیدا کردم که تو شهر بغلی ما بود.من باهاش دوست شدم.کم کم با هم خوب شدیم.ان از اخلاق من خوشش اومد و طوری شد که بیشتر از نصف روز چت بودیم.رابطه هامون تا یک سال طول کشید .من کلاس های کنکوری خودم رو ول میکردم و میرفتم دیدنش.شد تا 8-9 ماه پیش.کم کم نسبت بهش سرد شدم.اون خیلی عاشقم شد.به مامانش گفت.من انگار نمیدونم دوسش دارم یا.همش بهم میگه تو که تکلیفت با خودت معلوم نیست چرا برام خاطره ساختی.الان حدود 2 سال شده.2-3 بار خواستم ازش جدا بشم ولی دلم به حال گریه کردناش سوخت.گفتم تقصیر منه.نباید زندگیشو خراب میکردم.الان گیر افتادم.

خیلی وقته نمیدونم دوسش دارم یا نه.انگار الکی باهاشم.ولی تو دلم میگم دختر خوبی مثل اون هیچوقت پیدا نمیشه.خیلی نجیب و خوب هست.وقتی ناراحت میشه منم ناراحت میشم.دوست ندارم گریه کنه.قبل ها وقتی گریه میکرد منم گریم میگرفت و با هم گریه میکردیم.ولی الان نمیتونم اونطوری باشم.اون خیلی من رو دوست داره ولی من نمیدونم دوسش دارم یا نه!.میخوام راهنماییم کنین که چطور بفهمم من واقعا میتونم باهاش زندگی کنم یا نه.من دوسش دارم یا نه؟

از نظر اخلاق هم هیچ مشکلی با هم نداریم.

دوست دارم با دختر های دیگه هم دوست بشم ولی با اونا فقط رابطه داشته باشم ولی فقط با این ازدواج کنم.

چند وقتی شده بود که اون از دستم ناراحت میشد به خاطر اینکه میگفت تو اصلا ازم خبر نمیگری.بهم محبت نمیکنی.منم دخترم.نیاز به عاطفه دارم.منم هر کاری میکردم اون انگار فکر میکرد محبت نمیکنم.ولی من همه سعی خودمو برای بهتر حرف زدن باهاش میکردم ولی باز شبا زنگ میزد و گریه میکرد.
شبا همش خوابم میبره.میگه روز که خبر نمیگیری ، شب ها هم که خواب داری ، پس کی وقت منو داری!

خواهش میکنم بهم بگین من چم شده.گیر افتادم بخدا.اون عاشقمه.نمیتونه بدون من زندگی کنه.ولی من هنوز نمیدونم دوسش دارم یا نه.کمکم کنین تورو خدا!!!
دخترم خیلی تو اینترنت میچرخه میترسم ب راه های بد کشیده بشه!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
من معلم هستم و سه فرزند دختر دارم.تا الان هیچ مشکلی از نظر تربیت فرزندان نداشته ام.دختر اولم لیسانس و دومی دوم دبیرستان و سومی چهارم ابتداییست.
مدت یک ماه است که دختر دومم خیلی از اینترنت استفاده می کنه و من نمیدونم به چه سایت هایی مراجعه میکنه و به بهانه های مسائل درسی خیلی زیاد در حد 5 تا 6 ساعت مدام توی اینترنته و هر وقت ازش میپرسم میگه کار تحقیقی و درسی دارم...
و من میدونم که کار درسی انقدر طول نمیکشه...حتی متوجه شده ام که نیمه شبهها که ما خواب هستیم تا دیر وقت حتی 4 صبح توی اینترنته...
اوایل من خیلی به او اعتراض نمیکردم و حساس نبودم اما بعد از اینکه چندین بار به او تذکر دادیم و بحث کردیم مرتب از تلفن همراه خود استفاده میکنه و بسیار روی تلفن خود حساسه نمیدونم ک اس ام اس میده یا توی اینترنته...
حتی مواقعی ک خانه نیست اون رو خاموش و پنهان میکنه و یا با خودش ب حمام میبره... من بارها سعی کردم گوشیشو چک کنم ولی یا مقاومت میکنه یا وقتی هم ک ب سختی بدون اینکه بفهمه اون رو چک میکنم میبینم لیست تماس ها و پیام هاش خالیه ک چیز غریبیه و مطمئنم ک اونها رو پاک کرده
حتی یک بار ک در کنار ما بود و تلفنش مرتب زنگ میخورد جواب نمیداد و اون رو قطع میکرد به طوری ک اون شماره چندین بار پشت سر هم زنگ زد و دخترم در حضور ما جواب نداد تا اینکه من اعتراض کردم که چرا تلفنتو جواب نمیدی!!!!چون مشکوک شده بودم ...گفت مهم نیس مزاحمه.بعد رفت بیرون از اتاق و شروع کرد به پیام دادن و ...
در ضمن اون فوق العاده با هوشه و نیاز نداره که خیلی درس بخونه چون بدون درس خوندن هم نمره اول کلاسه و بنابراین از وقتش فقط برای تفریح و اینترنت استفاده میکنه ...
همینطور بسیار حساس و زود رنجه ب طوری ک وقتی بهش تذکر میدم ک چرا انقدر میری تو اینترنت ؟ میگه شما ب من اعتماد ندارین
دوستانش مدام ب او خط میدهند ک برو فلان سایت و فلان اهنگ و کتاب و فیلم و...

خواهش میکنم راهنماییم کنید ک بتونم این مشکل رو قبل از اینکه مسئله حاد بشه ب خوبی حل کنم
بسیار از کمکتون سپاسگذارم
رابطه
سلام لطفا کمکم کنیدددددد.............
چند سالی است که با یک پسری آشنا هستم ..یعنی یه مدت با هم بودیم و قهر کردیم ...اما همش آشتی کردیم و بازم سر هیچ و پوچ قهر کردیم... یعنی دلیل قهر ما این بود که یا بی خبر می شدم ازش یا یه مشکلی برایش پی میومد دیگه جواب منو نمیداد....و این باعث شد من دیگه بهش زنگ نزنم... چون احساس کردم غرور دارم و هر چقدرم دوسش دارم...داشته باشم اما دلیل بر این نیست خودمو همش کوچیک کنم هر چیزی حدی دارد..این طور فکر کردم...و گذشت الان بعد چند ماه دوباره همو دیدیم.... من دوست دارم بازم باهاش باشم....
اما خودشو نمیدونم...؟؟؟؟
راستش می تونم دوباره سره حرف باز کنم ....
اما دوست دارم این دفعه خودش سره حرف و باز کنه..... اما هیچی نمیگه و فقط داره با رفتاراتش نشون میده بی احساس نیسسست.... اما من کمی عجول تشریف دارم.... دوست دارم خیلی سری مشخص بشه چند چندیم... نمیدونم چی کار باید بکنم؟ یعنی میگین بشینم باهاش روک صحبت کنم؟؟؟؟؟؟؟
احساس میکنم یکم کم توجه شده نسبت بهم ...اما از طرفی ام رفتارهایی نشون میده وقتی پیششم..که یعنی احساس داره..... آخه مگه میشه کسی نسبت به کسی احساس داشته باشه اما نخواد بهش چیزی ؟؟؟؟؟؟؟؟ کمکم کنیدددد.....
ارتباط جوان وجنس مخالف
سلام 3 فرزند دارم دختربزرگم ازدواج کرده دختر دوم وپسر سومم دانشجو هستند شوهرم هم 4سال پیش فوت کرده مشکل خاصی نداشتیم تا اینکه به تازگی متوجه رفتارهای مشکوکی از طرف پسر 22ساله ام شدم اینکه 5ماه پیش شبها دیربه خونه میامد میگفت پیش دوستامم دوستاش رو هم میشناختم خیلی مرا دوست دارد و به من قول داده که قدر من که مادرش هستم را میداند و به دنبال هیچ خلافی نیست وتنها نگرانیش بیکاری است که مثل خوره به جونش افتاده اما اکنون مدت 3ماه است که پیامهای مشکوک داره و شبها اصلا خونه نمیاد و جواب در ست هم نمیده که کجاست با کنجکاوی که کردم فهمیدم زنی 26ساله با یک بچه از اقوام شوهرم که از همسرش جداشده و به گونه ای که با من اظهار دوستی هم دارد مخفیانه با پسرم ارتباط تلفنی دارد البته شک داشتم تا اینکه مطمئن شدم طی دشمنی که اقوام شوهرم با من دارند در فکر منحرف کردن پسرم هستند پسرم نمیداند که من قضیه را فهمیدم و تازه بگم هم از من مخفی میکند و احتمال بدتر شدنش هست خواهش میکنم مرا راهنمایی کنید چه کار کنم که فکر این زن را از سرش بیرون کند برم مخفیانه به زنه بگم یا سر و صدا کنم  یاا صلا از شهر بروم می دونم هر جا برم این زن دنبال ما میاد او به دنبال ابرو ریزی خانوادگی ماست و پسرم هم باور نمیکه و گول ظاهر را خورده است لطفا هر چه سریعتر جواب مرا بدهید چه کار کنم ؟ ممنون
دوستان لطفا کمکم کنین
سلام
من 22 سالمه و دانشجو هستم...
چند وقت پیش با یک دختر شهرستانی توی لاین آشنا شدم که میگه خیلی دوستم دارم.واقعا هم دوسم داره و میمیره برام.منم دوستش دارم چون دختر خوبیه.خیلی با هم صمیمی هستیم ولی بهش گفتم هنوز قصد ازدواج ندارم.ن با اون ن با کس دیگه.چند هفته از رابطمون (ک فقط چت و اس ام اس و تلفن)بود میگذشت ک یک دختر دیگ از شهر خودم بهم پیام داد.ایشونم ب شدت عاشق من شده بودن و حتی با اصرارهای زیادی ک کردن مجبور شدم ب صورت حضوری هم همدیگر رو ببینیم ک از اون موقع ب بعد عشقشون بیشتر هم شد.من علاقه ای ب بودن با این دختر همشهری ندارم ولی میدونم از جدا شدنمونم حسابی آسیب میبینه.من البته قضیه دختر شهرستانی رو هم بهش گفتم و گفتم ازدواج ما اصلا ممکن نیس اما باز ب دلیل علاقه زیاد ایشون همه این مسایل رو قبول کردن و فقط میخوان با من باشن.
من میخوام بدونم راهی هست ک دختر همشهری کمترین ضریه و آسیب رو ببینه و ما از هم جدا بشیم؟
دوستان لطفا نظرات خودتونو سریع بگین تا بتونم تصمیم مناسب رو بگیرم
متشکرم ازتون
علت فرار جوانان از افغانستان چیست؟
علت فرار جوانان از افغانستان چیست؟
چی کار کنم که زنگ خور گوشیم زیاد بشه
چی کار کنم که زنگ خور گوشیم زیاد بشه ؟
باخت پول
سلام.من 24 سالمه تنها زندگی میکنم.برادرم در کشور آلمان زندگی میکند.برادرم به من نزدیک 35 میلیون تومان پول داده بود براش در بانک بزارم.بعد من نیاز به پول داشتم یک میلیون آن پول را روی شرط بندی فوتبال گذاشتم و طی بدشانسی آن را باختم بعده آن سعی کردم این پول را برگردانم.ولی نتونستم هر کاری کردم بیشتر باختم الان پول را کامل باختم و مبلغ 35 میلیون تومان از دست رفته کامل و برادرم هنوز در جریان نیست.و همیشه مقدار پول وسودش رو از من میپرسه.و تقریبا طی یک کاری نزدیک به یک ماه آینده این پول رو میخواد باهاش زمین بخره.من الان موندم این وسط چیکار کنم. نمیدونم باید چی بگم پیشه کی برم.چطور اقرار کنم اینکارو کردم.جیزی هم ندارم بفروشم کسی نفهمه.کاره اشتباهی انجام دادم ولی راه برگشتی ندارم.لطفا نگید کارت اشتباه بوده.هیچکس هم حتی بهترین دوستام هم نمیدونن اینکارو کردم مونده تو وجودم داره منو از داخل میخوره .شب و روزم شده فکر کردن به این موضوع.خودم میخوام به خودم چاقو بزنم تو یه جای خلوت بعدش بگم این چول رو دو نفر اومدن ازم دزدیدن.فرار کردن منم چاقو زدن.بعدش چند روز تو بیمارستان بستری بشم.اینطوری شاید شرمنده نشم.ولی اینکارمم اشتباس میدونم.چیزه دیگه ای به ذهنم نمیرسه.اگر بگم اعتماد و خصوصیاتم و شخصیتم همه چیم از بین میره.لطفا راهنمایی کنید.ممنون
چه راهکارهایی برای یک مرد زود انزال میدهید
چه راهکارهایی برای یک مرد زود انزال میدهید
از مادرم بیزارم
مادر من کمبودای زیادی تو زندگیش داره،پدرم معلوله و مرد خوبی نبوده براش
اما پدربزرگم همیشه پشتمون بوده و حتی دانشگاه و هزینه ازدواج منو تقبل کرده،اما مادر من به قدری منو از بچگی تاالان آزار داده و جدیدا شعارش این شده که من از زندگیم لذت نبردم و من باید به فکر خودم باشم و حتی من فهمیدم که با مردای دیگه هم رابطه داره
اون زندگیمو جهنم کرده الان که من نامزد کردم شوهرم که میاد خونمون حتی مراقب حرف زدنش نیس و من باید انقد هرجوری هس اوضاع رو درست کنم تا شوهرم تصویر بدی ازش پیدا نکنه،قبلا باهاش راجع به کاراش حرف میزدم ولی همیشه مقاومت میکرد و تهشم میگفت من نمیتونم زندگیمو پای بچه هام بذارم
من دیگه ازش گذشتم انتظاریم ندارم ولی نمیتونم رفتاراشو تحمل کنم مثلا وقتی میریم دنبال خرید جهیزیه همش آه میکشه که کاش میتونستم واسه خودم اینارو بخرم اما بقیه مادرا با ذوق واسه دختراشون خرید میکنن
همش خودشو با اینو اون مقایسه میکنه به پدرم مهری نداره خونمون مثه جهنمه و حتی من که میرم خونه شوهرم همش بهونه میگیره و زنگ میزنه که برگرد،شادیو به من حروم کرده افسردم کرده،کاری کرده که مادرشوهرم اینا هم ازش بدشون میاد
فک میکنه من و شوهرم باید در اختیارش باشیم و کمبودای بابامو شوهر من واسش جبران کنه
فقط بهم بگین تا عروسی چه جوری تحملش کنم؟چه جوری بی تفاوت باشم؟
مشکل جدید و جدی با شوهرم
سلام

32 ساله هستم و 1 فرزند دختر 8 ساله دارم. شوهرم چند وقته که خیلی عذابم میده و مدام میگه اجازه بده برم یک زن دیگه بگیرم. یا مثلا میگه من میخوام برم با زنهای دیگه .اینم بگم که توی 1 هفته ایجوری شده و قبلا مشکل خاصی نداشتیم و همه چیز روال عادی رو داشت

چیزی که برام خیلی عجیب هست اینه که شوهرم حاظر نبود چیزی به نام من کنه الان میگه حاضر هست 3 دانگ از داراییش رو به نام من بزنه ولی من اجازه بدم اون یک زن دیگه بگیره

شوهرم که خیلی ساده بود به حدی وقیح شده که اومده به من میگه من از فلان زن مطلقه خوشم اومده و به من احساس ارامش میده .حتی میگه من نه به تو و نه به دخترت هیچ احساسی ندارم ولی اون و بچش به من ارامش میدن

شوهرم فیلم های ماهواره ای ناجور و سایت های غیر اخلاقی رو زیاد نگاه میکنه و من احساس میکنم اینها بی تاثیر نیستند. حتی موقع نگاه کردن این سایت ها یا فیلم ها به من اجازه نمیده کنارش باشم و میگه مثلا برو تو اتاق . من حتی دیروز بهش اعتراض کردم ولی بهم میگه من که اسیرت نیستم خیلی گیر بدی میرم یک خونه اجاره میکنم برای خودم ! که من بهش گفتم این چه کارهایی هست میکنی خوشت میاد من برم توی این سایتها میگه برو مشکلی نداره اروپایی فکر کن !!

روی من تعصب خاصی نداره و بهم میگه باید مانتو خیلی کوتاه بپوشی . موهاتو بیرون بریزی و .... که من خودم هم راضی نیستم اما تا حدودی به حرفش گوش کردم

دیروز اومد خونه بهم میگه من میخوام برم مسافرت خارج و رفته توی سایتهای خارجی هزینه زن های اجاره ای رو درمیاره !

کلا زندگیم عذاب اور شده و اصلا نمیدونم چکار کنم. ممنون میشم راهنماییم کنید

اینم اضافه کنم شوهرم کارمند بانک هست و وضع مالی خوبی داریم
زندگیم ریخته بهم
سلام. من 21 سالمه. 4 سال و چند ماه میشه ک با یه پسری دوست هستم. از اول همدیگرو خیلی دوست داشتیم و قرار بود با هم ازدواج کنیم. اما بعد از گذشت دو سال یعنی از دو سال پیش رفته رفته نسبت به من سرد و بی احساس شد و این تغییر احساسش همچنان ادامه داره. دیگه اون علاقه ی قبل رو نسبت به من نداره. همش از من میخواد کارایی رو انجام بدم ک میدونه خیلی از انجام این کارا متنفرم. با همه ی بی احساس بودنش توی این چند سال واسه بودنش خیلی تلاش کردم. از خیلی چیزا گذشتم. چند وقتی میشه ک دعوامون شده و با هم مثل قبل صمیمی نیستیم.حالا خواستم دوباره من کوتاه بیام تا رابطمون مثل قبل بشه اما اون فکر میکنه ک من توی این مدت بهش خیانت کردمو با کسی دیگه هم رابطه برقرار کردم. هرچقدر قسم میخورم اصلا باور نمیکنه.حتی با اینکه چندین بار بهش ثابت کردم ک واقعا دوستش دارم و نمیتونم نبودنشو تحمل کنم باز هم بهم شک داره.همیشه وقتی دعوامون میشد من زودتر کوتاه میومدم و همه چیز درست میشد. اما اینبار به دلیل مشکلات روحی و افسردگی شدید نتونستم زودتر اقدام کنم. با اینکه هنوز هم مشکلاتم برطرف نشده اون باز هم حرفایی رو به من میزنه ک روز به روز بیشتر منو افسرده تر و گوشه گیرتر میکنه. کسی میدونه چجوری باید بهش بفهمونم ک من بهش خیانت نکردم؟
خانواده
سلام من زن سی وشش ساله هستم درای سه فرزند همسر من بسیاربدهن است وحرفهای رکیک وزشت می زند همسرم مطیع مادرش است وهمیشه در مسایل زندگی ما دخالت می کند حتی باعث می شود تا مدت ها نتوانم با خانواده ام رفت وامد داشته باشم و بدون هیچ حرمتی به خانواده ام توهین می کند من هم نمی توانم برای حرمت سنش وترس از بهم پاشیدن زندگیم جوابش بدهم فورا به خانه مان میاید وبه شوهرم می گوید شوهرم بعد هشت سال فهمیدم اعتیاد دارد وبرای اینکه من نفهمم اعتیاد دارد به خانواد هاش باج می داد وقتی فهمیدم با تهدید طلاق از اعتیاد دست برداشت ولی بعد از چهار سال از احتیاطش باز فهمیدم مشروب می خورد ودو باری هم فهمیدم بهم خیانت کرده باز بخاطر بچه هایم ماندم ولی مدتیه دچار افسردگی وقلب درد وگردن وسردرد شده ام وگریه می کنم چند روز است بخاطر اینکه در مهمانی پیش مادرش ننشسته ام بسیا حرفهای زشتی زد ومن رو از خونه بیرون انداخته تو رو بخدا بگید چکار کنم دیگر خسته شدم راهنمایی کنید چون باره قهر کردهام مدتی خوب میشد یک ماه نشده باز همان میشد
اختلاف کوچک با همسرم
با عرض سلام وخسته نباشید . بنده مدت دوسال است که ازدواج کرده ام و خدارو شکر تا بیش از 70 یا 80 درصد موارد زندگی با خانمم و خانواده ایشان از همه نظر هم سو و هم فکر هستیم . اما از همان اوایل ازدواج یه اختلاف فکری با همسرم دارم که البته به مرور زمان بهتر شده ولی باز بعضی اوقات پر رنگ میشه . اونم این هست که من در کل از نظر اخلاقی دوست دارم که اگه از چیزهایی برخوردار هستم و یا چیزی خرید می کنم معمولا مواد غذایی ، اونو تا حد اعتدالش با بقیه شریک شم . مثلا اگر خربزه و یا هندوانه ای هم بخرم حتی یک عدد دوست دارم یک قاچ از اونو با بقیه شریک شم و فکر کنم کار بدی هم نیست و حتی اخلاقیه . از طرفی بنده در خانه پدری البته واحدی جدا زندگی می کنم و طبیعتا این طور موضوعات زیاد اتفاق می افته مخصوصا مادر و برادرم هم که متاهله و در واحدی در همان منزل پدری زندگی میکنه ، همین موضوع را به کرار انجام می دهند مثلا برادرم و یا مادرم هر چیزی که خرید کنند اکثر اوقات با ما تقسیم می کنند . اما همسرم نسبت به این موضوع کم کاره یعنی نمیدونم یا فراموش می کنه یا دوست نداره و یا اخلاقش اینه که البته با شناختی که ازش دارم فکر میکنم کمی بی خیاله نه به شکل بدش . در هر صورت خیلی موضوعات رو در بر می گیره که من دوست دارم خانمم خودش تو این مسائل خط مقدم باشه و حتی من رو هم ترغیب کنه . چون دیدم خانم های اطرافم و حتی مادر خانمم که این کار رو می کنند . ولی برای من جای سواله که چرا همسرم کمی بی تفاوته . راجع به این موضوع هم مکرر با ایشون صحبت کردم ولی بی فایده بوده . لطفا من رو راهنمایی کنید .
پیشنهاد متن روی کیک تولد شوهر
پیشنهاداتون برای متن روی کیک تولد شوهر چیه؟
زنی هستم خسته کمکم کنید و زندگیم رو نجات بدید
زنی هستم خسته کمکم کنید و زندگیم رو نجات بدید
سلام میتونم سوالم را واجع روانشناسی بپرسم؟
سلام ميتونم سوالم را واجع روانشناسي بپرسم؟
من دختری ساله ام و تا حالا عاشق هیچ پسری نشده بو
من دختری 20ساله ام و تا حالا عاشق هیچ پسری نشده بودم تا اینکه دوماه پیش با یک پسر اشنا شدم این پسره اوایل دوستی مرتب بهم زنگ میزد و بعد یک مدت باهام اصلا تماس نمیگرفت منم که دیدم اون زنگ نمیزنه من بهش زنگ زدم و دوسه بار که تماس گرفتم دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده دیگه منم باهاش تماس نگرفتم تا اینکه بعد 11روز بهم پی ام داد و گفت که میخوام ببینمت منم باهاش روز شنبه قرار گذاشتم،تا شنبه همش پی ام میداد و زنگ میزد ولی از وقتی که برگشتیم نه زنگ زده نه پی ام داده.موقعی که پیششم رفتارش باهام خیلی عاشقانس ولی یبار که داشتیم پشت تلفن باهم حرف میزدیم بهم گفت که من یبار عاشق یک دختر شدم دیگه از اون روز به بعد تصمیم گرفتم که کسیو دوست نداشته باشم و عاشقش نشم رابطه ما دوست پسر دوست دختره و من دوست دارم ولی دیگه دوست داشتن عشقی نیست.منم عاشقش شدم یعنی شب و روز فکرم پیششه نمیدونم باید چیکار کنم خودمم نمیدونم چرا یهو اینطوری شد میشه کمکم کنین باید چیکار کنم؟نمیخوام عشقم یکطرفه باشه!🙏
الایازده روزه ب استفاده کردم بازم مثبته ترو ابلف
الایازده روزه ب ۲ استفاده کردم بازم مثبته ترو ابلفضل بگین چکار کنم
کسی میدونه تابلوی خط عبور برای گریز در تبلوهای راه
کسی میدونه تابلوی خط عبور برای گریز در تبلوهای راهنمایی چه مفهومی داره
سلام من تو زندگیم با همسرم ب مشکل برخوردم میخوام ک
سلام من تو زندگیم با همسرم ب مشکل برخوردم میخوام که کمک کنین
مامانم سرم داد میزنه منم سالمه وخیلی ترسوهستم ه
مامانم سرم داد میزنه منم ۱۶ سالمه وخیلی ترسوهستم.همه حقمومیخورن
من یک دوست دختر داشتم و اون بامن قهر کرده است چه ک
من یک دوست دختر داشتم و اون بامن قهر کرده است چه کنم
از زندگی بریدم وخستم توراخدا کمکم کنید
از زندگی بریدم وخستم توراخدا کمکم کنید
ایا پسری هست که زن تپل دوست داشته باشه
ایا پسری هست که زن تپل دوست داشته باشه؟
ممنن مشكل دارم كمكم كنید مشاوری
ممنن مشكل دارم كمكم كنيد مشاوري
به نظرتون چطور میشه به نزدیک ترین فردمون اعتماد نک
به نظرتون چطور میشه به نزدیک ترین فردمون اعتماد نکنیم؟
دربند توریستیه یا نه؟اینو یه آمریکاییه ازم پرسید
دربند توریستیه یا نه؟اینو یه آمریکاییه ازم پرسید
توراخدانمیخوام زندگیم بهم بخوره توراخداسخت مشکلم
توراخدانمیخوام زندگیم بهم بخوره توراخداسخت مشکلم
میخوام بمیرم
میخوام بمیرم
شوهرم ب میخوره تازه فهمیدن
شوهرم ب۲ میخوره.تازه فهمیدن
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب سالی در سن کم
سلام وقت بخیر مستقیم میرم سر مطلب ۱۶ سالی در سن کم عاشق یه پسری شدم که به خانوادم حرف منو زد میخواستم که به دلیل شرایطش خانوادم حاظر به ازدواج ما نشدن و بعد به سربازی رفت ولی اجازه بهش دادن که اگه شرایطو بجا اورد میتونه بیاد خواستگاری و گذاشتن با هم چت کنیم یک سالو خوردی که خدمت سربازی بود در ارتباط بودیم و من دور از چشم مادر پدرم میرفتم موقع های میومد مرخصی میرفتم کنارش به من دست نمیزد هنیشه کنار هم با هم صحبت میکردیم که بعد از مدت ها یبار که دیدار کردیم همو دست منو گرفت در همین حدا بیشتر نبود ولی بازم همیشه مرخصی که میومد تا زمان مرخصیش هر روز میومد کنار خانوادم باهاشون صحبت میکرد همچنان همو میخواستیم مدتی گذشت که خدمت بود با من سرد شد رفتارش عوض شدقبلش به حدی همو میخواستیم که خیلیا خبر داشت تو شهر شهرمون کوچیکه توشهر پیچیده بود که ما همو چجوری میخواییم یهو رفت پرونده منو بست خیلی اذیت شد عذاب کشیدم برای یک ماه رفت ولی از دور حواسش بهم بود خبر بهم میرسید بعد یک ماه برگشت و گفت فقط خانوادت خبر داشته باشن برای دوسه روزی صبر کردم باهاش در ارتباط شدم حس خشم توم زیاد بود حس  بهش گفتم نمیخوامت ۴ ماه از زندگیش رفتم برای همیشه تا که دستش بد شکستو عمل جراحی کرد اون موقع بهش پیام دادم که چی شده اشتی کردی به مدت چند روز اون ادم عوض نشده بود رفتارش با من منو اذیت میکرد حالمو بد میکرد ازارم میداد کاری کرد که خانوادم رو من دست بلند کردن م اینبار من محکم رفتم چند ماهی گذشت بهدمن خواستگار اومد و متوجه شده بود بهش خبر رسیده بود که مورد تایید منم قرار گرفته پیام داد کلی حرف زدو من با سنگینی کامل جوابشو میدادم که ما بدرد هم نمیخوریم بعد از اون هفته ای یبار پیام میداد در مورد خواستگارم حرف میزد به بهونه های مختلف که باهام دعوا بگیره دیگه چند ماهی گذشت  خیلی پشیمون که چرا اونکارو کرد خانوادم دست رو من بلند کنن معذرت خواهی چند دیدن بار برای بر گشت به زنگیم که یهو دلم خواست یه فرصت دوباره بدم و دادم خیلی عوض شده بود بهش گفتم بزار به خانوادم بگم در ارتباطیم گفت تا زمانی شرایطشون بجا نیوردم ن ننگو  پنهونی ولی خواهر برادر عروس داماد خودشون خبر داشتن ما باهمیم یه گروه زده بود که باداونام در ارتباط شده بودم ولی خبر نداشتم مادر پدرش خبر ندارن به هر حال دیگه باهم در ارتباط شدیم خیلی تغییر کرده بود خوب شده بود تا که دیدم یروز رفته بود تهران لایو گرفته بود صدا دختر میمد بهش گفتم اینا کین گفت اجیام باهاش دعوا گرفتم و...قرار شد همو از نزدیک ببینیم باهم صحبت کنیم گفت بیا خونه منم طبق معمول با خیال جمع رفتم منو گرفت تو بغل دراز کشید بهم گفت تو که حساس نبودی خودت میگفتی اشکال نداره تو باشگاه با دخترا کار کنیو از این حرفا منم بهش گفتم من گفتم کار کنی نگفتم اجی داشته باشی در ارتباط بشی باهاشون همینو گفتم داستان تغییر یه اتفاقی افتاد که به خواست خودم نبود بعدش خیلی وحشتناک بود برام اون اتفاق که ازش توقع نداشتم ولی بازم باهم خوب بودیم ولی نگفت قید خواهرامو میزنمو اینا من بعد اون اتفاق خیلی گریه کردم ولی قرار بود زمانی به من دست بزنه دیگه به هیچ دختری دست درازی نکنه سر قضیه اون خواهریا دیگه باهم حرف نزدیم که به تفاهمم نرسیدیم گذشت گذشت رفتم کنار حرف زدیم یروز از من خواست که برم کنارش برای یه اتفاق دیگه منم با میل خودم رفتم چون دوست نداشتم به دخترای دیگه دست بزنه بارم رفتارش خوب بود مدتییی گذشت رفتارش یجوری شد بهم توجه نمیکنه پیامش میدم انلاین میشه جواب نمیده بعضی پیامارو زنگش میزنم خو
ایا نوک شکسته خروس لاری دوباره درمیاد
ایا نوک شکسته خروس لاری دوباره درمیاد؟
سلام من ی دختر با حجاب و چادریم قبلنا ی مشکلاتی دا
سلام من ی دختر با حجاب و چادریم قبلنا ی مشکلاتی داشتم با دختر خالم هر وقت بیرون میرفتم این پسرا جلو من هعی میگفتن دختر خالم قشنگه و منم ناراحت میشدم از خودم نومید میشدم فک میکردم دختر خالم از من قشنگتره اونا اینجوری میکنن منم انقدر دلم شکسته بود و نومید شده بودم به حجاب رو اوردم و خیلی وقته با حجاب و چادری شدم و خیلی وقته به حجاب عادت کردم حتی موهام بیرون میزنه حواسم نباشه چون گیره ندارم اعصابم خرد میشه خیلی حجابو از گرفتم دوستدارم و عادت کردم به قران من پسر باز نبودم من فقط اون موقع ها موهام مثله دختر خالم بیرون بود چون موهام اون موقع ها بیرون بود هر وقت با دختر خالم بیرون میرفتم موهایع دوتامونم بیرون بود این پسرا هعی جلو من میگفتن اون قشنگه اصلا یکی نمیگفت اینم قشنگه انگاری من روح بودم یا جوری با من رفتار میکردن انگاری خدا فقط به دختر خالم زیبایی داده بود به من نداده بود اونجوری نومیدم کردن من اهله خلاف و پسر بازی به قران نیستم و هیچ وقتم نخواهم بود اون موقع ها هم وقتی اینو اون جلوم هعی میگفتن دختر خالم قشنگه نومید میشدم و خیلی وقته با حجاب شدم تغیر کردم دختر خالم هنوز همون جوریه هر کی ی عقاید ی داره انسانا اخلاقاشون فرق داره با هم من تغیر کردم اون نه ولی کلی دارم میگم هر چند کثیف و پسر باز نیستم ولی دلم واقعا خیلی تا الان سوخته از نومیدی ی نصیحته خواهرانه به اقایون میکنم تورو قران تو رو خدا تو رو اهل بیت کسیو از خودش نومید نکنید دختر بازی و این چیزا و تیکع انداختن به دخترا کارایه شیطانه و نومیده کسیو از خودش میکنید اینم کاره خدا نیست کاره شیطانه بهتون میگه تا جهنمیتون کنه چون خدا از بنده ای ناراضی میشه بنده هایه دیگه شو عزاب میده و نومید میکنه یا سرکارشون میزاره همونا که جلو من هعی میگفتن دختر خالت قشنگه یکیشون به خدا قسم خواستگاریشم نیامد اصلا دیگه پیداشونم نشد فقط خواستن اون دختره بیچا ررو الکی سرکار بزارن و منه بدبختم از خودم نومید کردن رفتن پی کارشون اینکارا گناهع اقایون برادران من یه نیته پاک مثله ی خواهر بهتون میگم دختران مغزشون ساده و پاکه با احساساتشون بازی نکنین اگر نمیخواین برین خواستگاریشون الکی نگین قشنگه یا چیزی یا اگر طرفیو دوستم ندارین اون یکیم برا ازدواج دوست ندارین تورو خدا وقتی خواستگاریه اون یکیم نمیرین الکی طرفی که باهاشه رو از خودش نومید نکنین این کاره به خدا قسم گناهع نه الکی سرکاره کسی بزارید وقتی برا زندگی کردن نمیخواینش الکی نگین قشنگه یا امیده الکی به کسی ندین دلش بشکنه بگه با خودش چرا هعی اینو اون الکی تیکه بهم میندازن کسی چرا پیدا نمیشه برا زندگی کردن منو بخواد وقتی نمیخواین با کسی ازدواج کنید نکنید دخترایه مردم برا شما ها نمیردن ازدواج چیه من ی دخترم ازدواج نمیکنم ولی ازدواجم نمیخواین با کسی کنین خواهشن با احساسات طرف بازی نکنین تو فکره ازدواج نندازینش الکی امید ندین قشنگی بعد برین دیگه پیداتونم نشه این ی نصیحته خواهرانه دلم واسه دخترا میسوزه پسرا شیطان شدین عزابه اینو اون میدین جهنمی میشین از خدا بترسین کسیو نومید نکنین امیده الکیم به کسی ندین وقتی برا ازدواج نمیخواینش
سلام یه فیلمی ترکی هس که دختره میگه باید جدا شیم؟
سلام یه فیلمی ترکی هس که دختره میگه باید جدا شیم؟؟؟؟؟
میخوام خودمو بکشم
میخوام خودمو بکشم
اسم فیلمی که پسره میاد دنبال دختره ولی دختر میگه ا
اسم فیلمی که پسره میاد دنبال دختره ولی دختر میگه اینجا منو همه آبجی صدا میکنن
ببین شما حال بد ما ررا خوب می کنید
ببین شما حال بد ما ررا خوب می کنید؟
طریقه ساخت سریع ویلا ؟
طریقه ساخت سریع ویلا ؟



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.