سلام من یک دختر ۱۷ ساله هستم حس میکنم همه ی دنیا روی سرم خراب شده ۱۵ ساله بودم که فهمیدم پدرم به مادرم خیانت کرده خیلی سخت بود برام خیلی وقتی یاد آن روز ها میوفتم نا خود آگاه اشک میریزم یاد روز های بی پدری چون اون ما رو رها کرد خیلی سخت بود اما بعد از مدتی مجبور شد برگردد یه فاصله ای دوباره بهتر شد اما باز هم از طریق گوشی با خیلی ها هست و من دیگه داشتم به این قضیه عادت می کردم اما چند روزه که فهمیدم مادرم هم داره به پدرم خیانت میکنه باورش برام سخته کسی که تو روزای سخت کنارم بود کسی که حرف از تعهد میزد از این روابط بی زار بود حالا خودش وارد این بازی شده باشه نمی تونم باور کنم. واقعا حس می کنم نابود شدم دیگه همه چیمو از دست دادم نمیتونم این ها رو ببینم و ساکت باشم و تو چشماشون نگاه کنم .انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و بد تر از همه اینه که فهمیدم مادرم با یکی از آشنا هامون که خیلی با هم رفت و آمد داریم به بابام خیانت کرده و من که اون آشنا رو میبینم دلم می خواد بکشمش واقعا تو شرایط سختی هستم خواهش میکنم یک مشاور یا هر کسی که میتونه و در توانش هست کمکم کنه خیلی نیاز به کمک دارم




جدیدترین سوالات





سلام من یک دختر ۱۷ ساله هستم حس میکنم همه ی دنیا روی سرم خراب شده ۱۵ ساله بودم که فهمیدم پدرم به مادرم خیانت کرده خیلی سخت بود برام خیلی وقتی یاد آن روز ها میوفتم نا خود آگاه اشک میریزم یاد روز های بی پدری چون اون ما رو رها کرد خیلی سخت بود اما بعد از مدتی مجبور شد برگردد یه فاصله ای دوباره بهتر شد اما باز هم از طریق گوشی با خیلی ها هست و من دیگه داشتم به این قضیه عادت می کردم اما چند روزه که فهمیدم مادرم هم داره به پدرم خیانت میکنه باورش برام سخته کسی که تو روزای سخت کنارم بود کسی که حرف از تعهد میزد از این روابط بی زار بود حالا خودش وارد این بازی شده باشه نمی تونم باور کنم. واقعا حس می کنم نابود شدم دیگه همه چیمو از دست دادم نمیتونم این ها رو ببینم و ساکت باشم و تو چشماشون نگاه کنم .انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و بد تر از همه اینه که فهمیدم مادرم با یکی از آشنا هامون که خیلی با هم رفت و آمد داریم به بابام خیانت کرده و من که اون آشنا رو میبینم دلم می خواد بکشمش واقعا تو شرایط سختی هستم خواهش میکنم یک مشاور یا هر کسی که میتونه و در توانش هست کمکم کنه خیلی نیاز به کمک دارم
جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

افسردگی

سلام من یه دختر 19 ساله هستم و امسال کنکور دادم در سال کنکور فشارهایی زیادی روی من بود،بطوری که منکه قبلا ورزش میکردم و اشتهای خیلی خوبی داشتم کم اشتها شدم و زیاد میخوابیدم و بااینکه اصلا اهل گریه و ناله نبودم باهر اشاره کوچی گریه میکردم والان این مورد یکم بهتر شده اما الان بااینکه مجدداپشت کنکورم بی هدف و بی انگیزه ام و خیلی اعتماد به نفس پایین در درس هام دارم بااینکه شرایط در سی نسبتا خوبی دارم و فقدان انرژی و بی حوصلگی و کاهش علاقه و یکم گوشگیری رو دارم ولی جرعت ندارم به خانواده بگم راستش خودمم این جرعتو ندارم برم پیش روانشناس و قرص مصرف کنم خیلی دوس دارم بشم مث قبلنا لطفا راهنماییم کنید میشه لطفا جوابو با ایمیلم ارسال کنید برام خیلی مهمه



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

1


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

1 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



0
2
0

bhrh535

محبط خونت آرامش بده با شوهرت بگو بخند صمیمی شو یک کاری کن کنارت باشه ازخودت دورش نکن بعد کلاس برو هرچقدر داخل اجتماع باشی با انگیزه میشی.سر برخورد زنا با شوهرت بحث نکن وقتی صمیمی شدی بگو حسودیم میشه زنای دیگه باعشقم صمیمی میشن جملات قشنگ رمانیتیک اگر ازت دوری میکنه پیش خودش میگه ول کن شکاک اعصابم بهم مریزه
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان
     











سلام خدمت شما.
من دختری ۲۱ ساله هستم که در ۳-۴ سال اخیر گناهانی رو انجام دادم که به شدت شرمسارم.
زنا، خودارضایی، رعایت نکردن حجاب، ترک نماز.
اما ۹-۱۰ ماه پیش که به پابوس امام رضا مشرف شدم توبه کردم و از خدا طلب بخشش کردم. حتی تمامی اداب و اصول توبه رو انجام دادم و مشغول به جبرانش با خوندن نمازهای قضا و قرآن شدم. و حالا یک ماهی میشه که خاستگاری با ایمان و بسیار خوب برام پیدا شده و الان نامزد کردیم. اما یک ترس بسیار بزرگ دارم اونم دخترانگیم هست که از بین رفته. توکل بر خدا کردم اما گاهی شیطان لعین ته دلم رو خالی میکنه که نکنه خدا میخواد با ریختن آبروم و رسوا کردنم مجازاتم کنه. اما باز با خودم میگم خدا که خودش گفته ابروی مؤمن درجه ی بالایی داره چنین کاری نمیکنه. اما با خودم میگم منی که گنه کار بودم ایا لیاقت چنین پسر با خدایی رو دارم؟ ایا خدا به راستی توبه ی من رو پذیرفته و من بخشیده شدم؟ از کجا بفهمم خدا من رو عفو کرده؟
التماس میکنم کمکم کنین تا از این افکار به ارامش برسم. خواب و خوراک ندارم و تمام روز و شبم پر شده از استرس. و همچنین ترس از دست دادن نامزدم رو هم دارم.
با تشکر یا علی













پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.