سلام
من یه مشکلی دارم که کله زنده گیم رو درگیر کرده
من اریا (اسم مستعار)17از تهرانم
نمیدونم چجوری بگم
من از لحاظ تیپ و ظاهر یکمی از بچه محله هام بهترم و خوشگل ترم
تو شبکه های مجازی یا حتی بیرون از اینجا خیلی از پسرای بزرگتر میان سمتم و بهم خوبی میکنن و بهم نزدیک میشن
من هم متوجه میشم که قصدشون گی هست
اما به قول معروف ادم خاکی ای و خجالتی ای هستم به خاطر محبت هاشون به چت کردن و صحبت کردن باهاشون ادامه میدم بعد یه مدت که پیشنهاد میدن که مثلا بریم یه قلیون باهم بکشیم یا بریم بیرون
منم پسری نیستم که اهل گی و اینا باشم و رد میکنم و اوناهم اصرار و این حرفا خلاصه زندگیم شده سروکله زدن با این پسرا
گاهی وقتا به خودم لعنت میفرستم که اصن چرا از همون اول باهاشون سلام علیک کردم که اینطوری بشه
سرتونو درد نیارم... یه راه راه تروخدا پیش روم بزار که ازین مخمصه دربیام.امروزم مجبورم برم پیش یکی که بهم الان دارم پیش یکی که خیلی هوامو داشته و حدودا بیستو پنج سالشه تروخدا کمکم کن بتونم زندگی ساده خودم ادامه بدم
مرسی
اریا*(اسم مستعار) 17 از اسلامشهر
سال اخر حسابداری(فنی)




به نام خداوند بیننده از انجا شروع کنم که بنده در سال اول دانشگاه به علت مشکلات عدیده که هر شخصی گرفتار ان نمیشود احساس تنهایی و رخوت میکردم انگار هیچکس در این دنیا مرا نمیفهمد و احساساتی از این دست که افراد زیادی با شدت خیلی کم و روزمره تا خیلی زیاد دچار ان میشوند .به فکر افتادم سر کار برم که دغدغه هایی که با فکر درست نمیشدند از یادم برود اما به هر دری زدم کار نبود که نبود .به فکر کارگری افتاده بودم که هیچ جا با شرایط دانشگاهم کنار نیامدند .به یکی سپرده بودم که بالاخره با معرفی او به یک مغازه انتشارات مشغول شدم .خیلی خوب بود و حالم خیلی بهتر شده بود که با همسایه که مغازه ای عطاری بود رفیق شدم .مشتریان زیادی داشت و این تعجب مرا برانگیخته بود که باعث شدم بفهمم انواع مخدرجات در این عطاری به فروش میرسد که به هوس افتادم امتحان کنم که خیلی خیلی حس خوبی گرفتم و خیلی دیر به دیر یکسال با کپسول و قرص های دراگون حال میکردم تا اینکه فهمیدم در خانه برادرم از این ها استفاده میکرده و در خانه است و این در خانه بودن همان و مستمر شدن همان .سال دوم دانشگاه بود که با دختری که پیشنهاد از طرف او صورت گرفت و من حس خیلی خوبی پیدا کردم . به نوعی دلبسته و وابسته اش شدم و دیری نپایید که با این حال خوب شروع به بهبود کردم و تا سه ماه هیچ چیز مصرف نمیکردم تا اینکه او بعد از یک سال حرف از جدایی زد و حس بد من بعد از ماه ها حال خوش شروع شد و مصرف عود کرد که با تفکر به این نتیجه رسیدم که اسیب به خود چیزی را درست نمیکند و به تدریج درمان من شروع شد و ادامه دارد.با این حال زندگی در این شرایط به شدت سخت شده و موج ناامیدی و افسردگی در جامعه امروز ما قبل از نیاز به روانشناس نیاز به افراد صالح برای حکومت و معیشت مردم دارد. پس میتوان نتیجه گرفت عامل محیطی از عامل فیزیولوژیک خیلی قوی تر عمل میکند و این شرایط محیطی کشور ایران و ترانزیت مخدر که از پرسودترین تجارت های جهان است باعث شد افرادی فقط به علت بودن این مواد در کشور گرفتار شوند که عده ای از سران کشور سود های کلان عایدشان شود .وقتی این شرایط که روز به روز بدتر میشود مشاهده میشود و موجی از افسردگی و نا امیدی را در جامعه میبینی دیگر امیدی برای بهبود خود و دیگری نمیتوان یافت اگرچه این گرفتاری درمانش مخدر نیست اما دور بودن از جهانی که در این کشور برایمان ساخته شده ذره ای از درد های افراد میکاهد گرچه درمان اعتیاد بعد های دیگری میخواهد که درونی است اما ریشه ی بیرونی جامعه پررنگ تر عمل میکند . به امید بهبود سیاست های بیمار و انسان های بیمار گشته... الله اعلم

جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

بی انگیزگی

سلام...
من مدتیه که خیلی بی انگیزه شدم و هیچ دلیلی واسه زندگی کردن ندارم...یعنی دلیل دارم ولی اونقدر جالب نیست که بتونه منو امیدوار کنه....من قبلا دختر با اراده و سخت کوشی بودم و برای رسیدن به خواسته هام همیشه تلاش میکردم و تا بهشون نمی رسیدم دست از تلاش نمی کشیدم...ولی مدتیه که دیگه نمیخوام بر خلاف جهت آب شنا کنم و خودمو رها کردم تا زندگی برام تصمیم بگیره...البته این حس همینجوری در من بوجود نیومده...من تو یه مدت کوتاهی تقریبا همه باور هام و از دست دادم و نسبت به نزدیکانم بدبین شدم و حس میکنم دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم...این که یک دختر 18 ساله یه همچین تفکری داره منو میترسونه...شدیدا حس میکنم که به یه دلیل محکم احتیاج دارم که تلاشمو از سر بگیرم...لطفا کمکم کنین



3
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:

ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

3


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

3 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



6470
10178
40751

Guest

عادت میکنی من هم همینجوری بودم . مشکلی نداره فقط بهش فکر نکن . فکر کنی دیوونه میشی یه روز مثل من رگ ت رو میزنی حالا من رو خدا رو شکر به موقع رسوندن . ولی بهش فکر نکــــن !!!!
0
امتیاز


6470
10178
40751

Guest

من جواب سوالتو نمی دونم ولی باید بگم که منم دقیقا دقیقا همین حس رو دارم و 18 سالمم هست و 4 -5 اینجوریم ولی خب الان که دیدمت احساس کردم تنها نیستم و شاید بقیه راست میگن شاید این طبیعیه و از بین بره
0
امتیاز


6470
10178
40751

Guest

مثه این آدمایی که می گن همه چی درست میشه و اینا نمی خوام باشم، اما یه مقطع هایی از زندگی این حس رو به آدم میده... مثه قله های یه مسیر... تغییر نقش ها از دختر کوچولو به یه دختر جوون، یه دختر به همسر، یه محصل به دانشجو، تغییر عقاید و بینش ها... اینا همه آدم و احساساتشو زیر و رو می کنه... مهم اینه که توی این شرایط بینابینی که احساسات و هرمون ها و مغز و بدن دارن پوست میندازن، تصمیم و تغییر رویه ی شتابزده ای نداشته باشی... یه کم که بگذره بهونه واسه امیدواریارو می بینی... همون چیزایی که همین الانم هستن، اما به خاطر شرایط فعلیت نمی بینیشون...


شاد باشی همیشه
0
امتیاز


جواب تو چیه؟

کاربر میهمان
     
























پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ir) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.