سوالات با برچسب بغض


04

سوال


05

جواب

سوال های تصادفی با این برچسب

سلام م ن دختری22 ساله هستم چندسالی هست که یه حس خاصی به پسرعمم دارم که6ماه ازم بزرگتره دو سه سال احساسم خیلی بیشتر شد خیلی زیاد خوابشو میبینم.الکی بغض دارم همش گریه میکنم .نمیدونم چیکارکنم نمیدونم اون اصلا من و دوست داره بعضی اوقات احساس میکنم بهم توجه میکنه اما گاهی هم ن.یکم مبهمه احساس میکنم دوسم داره اما اصلا بروز نمیده واقعا حالم بده هر روز بدترهم میشم.بچه که بودیم همیشه ازم حمایت میکردحالا وقتی جایی باشیم همیشه اون سلام میکنه یا گاهی باهام شوخی میکنه.گاهی که رمان زیادی باشه که ندیدمش یا ببینمش و باهام نحرفیم شک میکنم که اصلا عاشقش هستم یا ن امابه معنی واقعی تمام زندگیم و احاطه کرده خیالم خوابم فکرم.توی خیابون که میرم چشمم به آدماشاید ببینمش یا به پلاک موتورها و ماشین ها نگاه میکنم بلکه ببینمش.وفتی تنها باشم تود خیابون احساس میکنم کنارمه و مواظبمه دارم نگام مبکنه.امسال رفتم مشهد بعد از چند ماه توی حرم دیدمش خیلی اروم بودم دوس داشتم باهاش حرف بزنم اما نمیشد البته نمیدونم چرا حس کردم اون ازم نفرت داره .خیلی دیر به دیر میبینمش مثلا توی مشهد که دیدمش بعد از 5 ماه بود حتی برای عید نوروز هم ندیدمش چون تعطیلات فر بودلطفا بهم کمک کنید خیلی ممنون.
پربازدید ترین های این برچسب

سلام م ن دختری22 ساله هستم چندسالی هست که یه حس خاصی به پسرعمم دارم که6ماه ازم بزرگتره دو سه سال احساسم خیلی بیشتر شد خیلی زیاد خوابشو میبینم.الکی بغض دارم همش گریه میکنم .نمیدونم چیکارکنم نمیدونم اون اصلا من و دوست داره بعضی اوقات احساس میکنم بهم توجه میکنه اما گاهی هم ن.یکم مبهمه احساس میکنم دوسم داره اما اصلا بروز نمیده واقعا حالم بده هر روز بدترهم میشم.بچه که بودیم همیشه ازم حمایت میکردحالا وقتی جایی باشیم همیشه اون سلام میکنه یا گاهی باهام شوخی میکنه.گاهی که رمان زیادی باشه که ندیدمش یا ببینمش و باهام نحرفیم شک میکنم که اصلا عاشقش هستم یا ن امابه معنی واقعی تمام زندگیم و احاطه کرده خیالم خوابم فکرم.توی خیابون که میرم چشمم به آدماشاید ببینمش یا به پلاک موتورها و ماشین ها نگاه میکنم بلکه ببینمش.وفتی تنها باشم تود خیابون احساس میکنم کنارمه و مواظبمه دارم نگام مبکنه.امسال رفتم مشهد بعد از چند ماه توی حرم دیدمش خیلی اروم بودم دوس داشتم باهاش حرف بزنم اما نمیشد البته نمیدونم چرا حس کردم اون ازم نفرت داره .خیلی دیر به دیر میبینمش مثلا توی مشهد که دیدمش بعد از 5 ماه بود حتی برای عید نوروز هم ندیدمش چون تعطیلات فر بودلطفا بهم کمک کنید خیلی ممنون.
آخرین جواب ها با این برچسب
سلام
من دکتر نیستم.ولی موضوع اعصاب و روان موضوعی کاملا تخصصی نیست.بلکه تجربیه که همه ما در زندگیمون بخاطر بعضی موضوعات و مسائل پیش آمده بهش دچار میشیم و اگه بتونیم کنترلش کنیم پیشرفت نمیکنه.من بابت مشکل شما اصلا دکتر رو پیشنهاد نمیکنم. چون علاوه بر اینکه به شما انواع قرص و داروی آرامبخش میدن هزینه درمان شمارو بالا میبرن و بیشتر باعث تشویش ذهنتون میشن و بماند عوارض خطرناک این داروها که مستقیما باعث کوچک شدن مغز میشه.
سرکار خانوم محترم :
1- شما باید خاطره تلخی که براتون اتفاق افتاده رو مدیریت کنین و البته گذشت زمان میتونه شمارو کمک کنه
2- اینقدر به خاطره بد زوم نکنین و همش بهش فکر نکنین
مثلا اگه بتونین برای شروع روزی چند بار در حدود مثلا 10 دقیقه موزیک گوش کنین یا به گل زیبا نگاه کنین یا به یک منظره زیبا خیره بشین و یا تو ذهنتون اتفاقات خوب رو تمرین کنین خیلی در مسیر سلامتی به زودی پیشرفت میکنین
سعی کنین
چاره ای ندارین
درمان بیماری شما فقط دست خودتونه. من نمیگم در عرض چند روز خوب میشین ولی برای شروع شما ساعتی از ذهنتون رو از این خاطره دور کنین
سعی کنین. همه ما دچار انواع تشویش های ذهنی هستیم که خودمون مقصریم. پس خودمون باید درمانش کنیم
اگه خودتونودوست دارین شروع کنین و اگه تونستین به خاطره بد مسلط بشین میتونین بدبینی رو هم با همین روش درمان کنین


سوال و جواب ها با برچسب بغض


بغض درست کردن و اصلاح کردن یک موضوع یا اطلاعات نادرست یا غلط در یک گفتگو یا بحث برای ارائه دقیق تر و صحیح تر آن مفید است. این فرآیند به ما کمک می‌کند تا از انتقال اطلاعات نادرست یا اشتباه جلوگیری کرده و دقت و روشنی در پاسخ‌ها و اطلاعات ارائه شده در این جایگاه را تضمین کنیم. بغض به افراد این امکان را می‌دهد که با حفظ اعتبار و کیفیت مطالب، به اشتباهات رایج و اطلاعات نادرست پی ببرند و جامعه‌ی آنلاین را از دیدگاه‌های غلط و اطلاعات نادرست پاک نگه دارند.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره بغض سوال بپرس!




سلام م ن دختری22 ساله هستم چندسالی هست که یه حس خاصی به پسرعمم دارم که6ماه ازم بزرگتره دو سه سال احساسم خیلی بیشتر شد خیلی زیاد خوابشو میبینم.الکی بغض دارم همش گریه میکنم .نمیدونم چیکارکنم نمیدونم اون اصلا من و دوست داره بعضی اوقات احساس میکنم بهم توجه میکنه اما گاهی هم ن.یکم مبهمه احساس میکنم دوسم داره اما اصلا بروز نمیده واقعا حالم بده هر روز بدترهم میشم.بچه که بودیم همیشه ازم حمایت میکردحالا وقتی جایی باشیم همیشه اون سلام میکنه یا گاهی باهام شوخی میکنه.گاهی که رمان زیادی باشه که ندیدمش یا ببینمش و باهام نحرفیم شک میکنم که اصلا عاشقش هستم یا ن امابه معنی واقعی تمام زندگیم و احاطه کرده خیالم خوابم فکرم.توی خیابون که میرم چشمم به آدماشاید ببینمش یا به پلاک موتورها و ماشین ها نگاه میکنم بلکه ببینمش.وفتی تنها باشم تود خیابون احساس میکنم کنارمه و مواظبمه دارم نگام مبکنه.امسال رفتم مشهد بعد از چند ماه توی حرم دیدمش خیلی اروم بودم دوس داشتم باهاش حرف بزنم اما نمیشد البته نمیدونم چرا حس کردم اون ازم نفرت داره .خیلی دیر به دیر میبینمش مثلا توی مشهد که دیدمش بعد از 5 ماه بود حتی برای عید نوروز هم ندیدمش چون تعطیلات فر بودلطفا بهم کمک کنید خیلی ممنون.

سلام م ن دختری22 ساله هستم چندسالی هست که یه حس خاصی به پسرعمم دارم که6ماه ازم بزرگتره دو سه سال احساسم خیلی بیشتر شد خیلی زیاد خوابشو میبینم.الکی بغض دارم همش گریه میکنم .نمیدونم چیکارکنم نمیدونم اون اصلا من و دوست داره بعضی اوقات احساس میکنم بهم توجه میکنه اما گاهی هم ن.یکم مبهمه احساس میکنم دوسم داره اما اصلا بروز نمیده واقعا حالم بده هر روز بدترهم میشم.بچه که بودیم همیشه ازم حمایت میکردحالا وقتی جایی باشیم همیشه اون سلام میکنه یا گاهی باهام شوخی میکنه.گاهی که رمان زیادی باشه که ندیدمش یا ببینمش و باهام نحرفیم شک میکنم که اصلا عاشقش هستم یا ن امابه معنی واقعی تمام زندگیم و احاطه کرده خیالم خوابم فکرم.توی خیابون که میرم چشمم به آدماشاید ببینمش یا به پلاک موتورها و ماشین ها نگاه میکنم بلکه ببینمش.وفتی تنها باشم تود خیابون احساس میکنم کنارمه و مواظبمه دارم نگام مبکنه.امسال رفتم مشهد بعد از چند ماه توی حرم دیدمش خیلی اروم بودم دوس داشتم باهاش حرف بزنم اما نمیشد البته نمیدونم چرا حس کردم اون ازم نفرت داره .خیلی دیر به دیر میبینمش مثلا توی مشهد که دیدمش بعد از 5 ماه بود حتی برای عید نوروز هم ندیدمش چون تعطیلات فر بودلطفا بهم کمک کنید خیلی ممنون.


چند سوال تصادفی

پاسخ گویی به سوالات روانشناسی:
سلام دختر بیست ساله هستم ک یه خواستگار بیست و دو ساله دارم ک با چندین قرار ملاقات ایشان را از نظر اخلاقی و ..قبول کردم بعد از این جلسات جلسه بله برون را گذاشتیم ک ایشان ب خاطر کارش این جلسه  رو عقب انداخت در واقع فک کنم خونوادش ...چون کارشون یکیه...مشکل اینجاس ک من بعد این یه هفته نمیدونم چرا سرد شدم و به خودم تلقین میکنم آمادگی ازدواج ندارم..یه دغدغه هام شده اینکه نکنه از افرادی باشه ک به کارش خیلی اهمیت میده...نظر بقیه هم برام مهمه مثلا تو فامیل کسی بگه اگه صبر میکردی یه مورد بهتر میومد ..و منم میریزم بهم و تو فکر میرم که آره شاید حرفش درسته و من سن کمی دارم...کلا نظر بقیه برام مهمه..نمیدونم از اعتماد ب نفس پایینع؟؟.تو خونواده هم کسی نه مشورتی نه کمکی میکنه...پدر و مادرم میگن هرچی خودت بگی...با اینکه خودم قبول کردم و نمیگم ازش خوشم نیومده ولی الان این فکرا اومده تو ذهنم ...من میخام تو این دوران خوشحال باشم لذت ببرم نه این که این فکرا بیاد تو ذهنم و نمیتونمم دیگه جواب رد بدم بهشون...یه ترسی همه وجودمو گرفته که نکنه انتخابم اشتباهه...در صورتی ک هم با خودش و هم خونوادش سه جلسه رفت و امد داشتیمو قبول کردم...لطفا کمکم کنین خسته شدم از این فکرا و سردرگمی.ب یکی نیاز دارم باهام حرف بزنه... من از مشکلات بزرگ زود خسته میشم ...میخام این دوران بهترین دوران زندگیم باشه ولی الان اعصابم واقعا داغونه...اگه یه کانال روانشناسی که پاسخگوی سوالاتمان باشد بهم معرفی کنین ممنون میشم..یه دنیا سپاس



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.